ایران آریایی | تارنمای تاریخی و فرهنگی اقوام آریایی

مقارن سال ۵۵۶ پیش از میلاد کوکب سعادت کورش بزرگ سردودمان هخامنش از افق کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوری با شکوهی تشکیل گردید که تا آن زمان چشم روزگار نظیر آن را ندیده بود. شالوده‌ارتش ایران نیز در همان وقت به دست توانای آن شاهنشاه بزرگ ریخته شد و در اثر فداکاری و جان بازی همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره در طول چند قرن از تجاوز بیگانگان محفوظ ماند.

ایران آریایی | تارنمای تاریخی و فرهنگی اقوام آریایی

مقارن سال ۵۵۶ پیش از میلاد کوکب سعادت کورش بزرگ سردودمان هخامنش از افق کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوری با شکوهی تشکیل گردید که تا آن زمان چشم روزگار نظیر آن را ندیده بود. شالوده‌ارتش ایران نیز در همان وقت به دست توانای آن شاهنشاه بزرگ ریخته شد و در اثر فداکاری و جان بازی همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره در طول چند قرن از تجاوز بیگانگان محفوظ ماند.

ایران آریایی | تارنمای تاریخی و فرهنگی اقوام آریایی
مردمانی که تاریخ خود را نشناسند مجبور به تکرار تاریخ و تباهی هستند
امیدواریم بتوانیم به اندیشه ایرانشهری و رشد فرهنگی کشور عزیزمان کمکی کرده باشیم
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
WWW.INSTAGRAM.COM/iranaryaee.ir
MEHREARYAEE@HOTMAIL.COM
WWW.MEHREARYAEE.IR
آخرين مطالب

۱ مطلب با موضوع «مازیار» ثبت شده است

مازیار

مازیار

مازیار از فرمانروایان طبرستان در شمال ایران بود.

مازیار پسر قارن و از خاندان قارن‌وند، در اواخر سال ۲۲۴/۸۳۹ یعنی شش سال و اندی پس از آغاز خلافت معتصم بر ضد عباسیان قیام کرد.

رشته و نسب و خاندان

از سلسله‌های حکام و شاهان طبرستان سلسله‌ای که مازیار از آن بود به دلیل آنکه نسبتشان به سوخرا می‌رسید به سوخرائیان و به سبب انتسابشان به خاندان کارن به قارن وند معروف اند، و هریک از سپهبدان این سلسله به لقب گرشاه ممتاز بوده‌است.

رشته و نسب مازیار از این قرار است: مازیار پسر قارن، قارن پسر کاوه آهنگرونداد هرمزد، ونداد هرمزد پسر فرخان و فرخان از نواده‌های سوخرا پسر انداذ پسر کارن پسر سوخرای بزرگ بود.

نام

مازیار از دو کلمه ماز و یار تشکیل شده. در زبان مازندرانی ماز به معنی دژ و یا ذنبور است که دراین جا منظور همان دژ می‌باشد و مازیار یعنی یاور و همراه دژها. چنانچه در وی در سراسر تبرستان دژهای بسیاری برای محافظت از مرزهایش ساخت که تا آن زمان این همه دژ در یک جا بی‌نظیر بود.  برخی گویند نام مازیار مخفف کلمه ماه ایزد یار است.

سلسلهٔ قارن وند

ابتدای شاهی این سلسله در طبرستان از زمان انوشیروان خسرو اول پسر قباد بود که قارن پسر سوخرا را از سال ۵۶۵ میلادی و بعد رتبهٔ سپهبدی طبرستان داد و حکومت این ناحیه را وارث به خانواده او مخصوص گردانید.

خود سوخرا پسر ویشاپور سرکردهٔ کارن بود که یکی از هفت خاندان اشرافی پارس در عهد ساسانیان بود.

مازیار

از جمله فرزندان قارن مازیار بود که جانشین قارن گشت. سپهبد شهریار بن شروین قصد سرزمین وی را کرد. شهریار او را شکست داد و سرزمین اورا تصرّف کرد. مازیار امان نداد و به پیش ونداد اومید پسر عموی پدر خویش رفت. شهریار نامه‌ای به ونداد اومید نوشت که مازیار را دست بسته به نزد وی فرستد. او از حکم شهریار گذشت نکرد و مازیار رابگرفت و او را بندی کرد و به شهریار خبر داد که معتمدانی را برای انتقال مازیار بفرستد تا بدیشان بسپارم که مبادا افراد من او را از دست بدهند. زمانی که ایشان در پیگیری این موضوع بودند مازیار حیلت کرد و از بند فرار کرد و سر به بیشه‌ها نهاد تا به عراق برسد و به نزد عبدالله ابن سعید حرشی پیوست. او پدرش قارن و جدش ونداد هرمزد را می‌شناخت و به طبرستان رسیده بود. در حق او نیکی و کرامت فرمود و او را به بغداد برد.(سال۲۰۴ هجری قمری)

مأمون منجمی به نام بزیست که پسر فیروز بود، داشت. که خلیفه نام او را یحیی بن منصور بدل کرد. مازیار طالع مولود را به نزد بزیست برد. بزیست به مطالعه مشغول شد امید در وی بست و جای خالی کرد و گفت: اگر من تو را تربیت کنم، حق آن شناسی و ضایع نگردانی و منت پذیری؟ مازیار پذیرفت و سوگند یادکرد. روزها گذشت تا فرصتی پیش آمد تا بزیست نزد خلیفه رفت و او را از طالع مازیار مطّلع ساخت و فرمود که از مازیار به دولت خلیفه خیری رسد. مأمون امر کرد تا او را حاضر کنند. مأمون پدر او قارن را می‌شناخت. فرمان داد تا مسلمانی را برایش شرح دهند. مازیار اسلام قبول کرد و مأمون او را محمد مولی امیر المؤمنین نام نهاد و کنیت ابوالحسن.

 حکومت

در سال ۲۰۸ به دستور بزیست که مدعی بود طالع مازیار برای حکومت طبرستان موافق است مأمون او را به همراهی موسی بن حفص بن عمر بن اعلاء نامزد ولایت طبرستان و رویان و دماوند کرد به این طور که مازیار والی کوهستان و موسی والی هامون. وقتی با یکدیگر به طبرستان رسیدند مردم زیر پرچم مازیار جمع شدند.

در این هنگام شهریار پسر شروین درگذشته بود و پسر بزرگش شاپور به شاهی نشسته بود و از بی سامانی، بیشتر اتباع از او متنفر شده بودند و نزد مأمون شکایت‌ها نوشتند. مأمون به مازیار امر به استیصال و مالش شاپور به پریم شد و با او مصاف داده وی را اسیر کرد و به زنجیر بست. پس به موسی خبر داد که ظفر یافتم و پیروز شدم. شاپور وقتی فهمید مازیار او را خواهد کشت پنهان به موسی قاصد فرستاد که مرا یاری کن و آزاد کن تا به تو صد هزار درهم بدهم. موسی جواب داد که اگر تو را آزاد کنم گویی مسلمانی را کشته‌ام و مولی امیر المؤمنین شدم. جند روز بعد مازیار دستور داد تا سر شاپور را قطع کنند و نزد موسی فرستند(۲۱۰هجری قمری)

پس از کشته شدن شاپور مازیار مالک مستقل تمام جبال گردید و چهار سال بعد نیز موسی وفات یافت و پسرش محمد به جای او نشست. مازیار از وی حسابی نگرفت و به کوه و دشت حکم او یکسان شد (سال۲۱۴). همین که مازیار به حکم طبرستان بود از قارن برادر شاپور وسایر مرز بانان آن ناحیه خراج گرفت آنان نیز بر او کینه ورزیدند و به مأمون شکایت کردند مأمون فرمان داد تا مازیار به بغداد بیاید. جواب نوشت که من در این زمان مشغولم و نمی‌توانم به بغداد بیایم. مأمون بزیست را با خادمی به نزد مازیار فرستاد تا او را با خود به بغداد بیاورند. مازیار مدتها ایشان را به ناز و نعمت و لطف و حرمت می‌داشت. عاقبت عذر و بهانه پیش آورد که من مشغولم، و به جای خود قاضی آمل و قاضی رویان را با ایشان روانه داشت.

وقتی به بغداد رسیدند و به نزد خلیفه شرفیاب شدند خلیفه از آنان حال و طاعت و سیرت مازیار را جویا شد جواب شنید که وی بر جادهٔ مطاوعت مستقیم است و رفتارش با خلایق نیکوست. وقتی از محضر خلیفه بیرون آمدند قاضی رویان به منزل رفت ولی قاضی آمل به محضر خلیفه بازگشت و راستی را باز گفت: او خلع طاعت کرده‌است و همان کشتی زرتشتی را بر میان بسته و با مسلمانان جور واستخفاف می‌کند و هر گز بار دیگر به میل خود به بغداد نمی‌آید. مأمون بر عزیمت سفر روم ساختگیها کرده بود. به قاضی گفت باید تحمّل کرد تا من از سفر روم باز گردم (سال۲۱۵) قاضی به آمل بازگشت و مسلمانان رویان که از آزار مازیار به امان بودند با همدیگر موافقت کرده، همه کارکنان و افراد کشتند و نزد خلیل بن ونداد سپان که پسر عموی پدر مازیار بود و در کوه‌پایهٔ آمل بزرگی و نفوذ و قدرتی داشت، کسان فرستاده و او را یار و معین ساخته. این خبر به ساری و به مازیار رسید، حشم جمع کرد و به همراهی برادر خویش، کوهیار به آمل لشکر کشید و آمل را فتح کرد.

پس از فتح آمل خلیل بن ونداد سپان را به دلیل خیانت وخلاف کشت. خلیفه پس از این ماجرا به محمد پسر موسی خشم گرفت و سرزمین او را به مازیار داد.(سال ۲۱۸)

پس از آنکه مازیار مخالفین خود را مغلوب و منکوب کرد شاه مستقل تمام طبرستان گردید. شروع به ساخت و تعمیر استحکامات نمود.

پس از مرگ مأمون برادر او محمد ملقب به المعتصم باالله به خلافت رسید. عبدالله ابن طاهر والی خراسان که شنید مازیار با مسلمانان چه معمله می‌کند پیش او رسول فرستاد و به جهت محمد بن موسی و برادر او شفاعت کرد مازیار سخن او شنید و رسول او را با خشونت جواب داد که «از ایشان خراج دو ساله طلب می‌کنم» رسول نا امید باز گشت. عبدالله بن طاهر از حال او به اسحاق بن ابراهیم بن مصعب که به درگاه خلیفه بود نوشت وبر معتصم افتاد.

سرکشی مازیار

اینجا رشته تاریخ راکمی قطع کرده، سبب و مقدمات جنگ‌های سال۲۲۴ هجری بین مازیار و لشکرعرب را بیان می‌کنیم:

همینکه بابک خرمدین درآذربایجان ظهور کرد، مازیار با وی مکاتبه را مفتوح ساخت و او را ترغیب می‌کرد. از طرف دیگر خلیفه به مازیار دستور داده بود که خراج طبرستان را نزد عبدالله بن طاهر به خراسان به دار الخلافه ارسال دارد. و ظاهراً عبدالله بن طاهر از اینکه مازیار را سپهبد خراسان می‌خواندند خشمگین و شاکی بوده‌است و مازیار نیز به او کینه می‌ورزیده‌است.

در سال ۲۱۸ که شاه مطلق دشت و کوه طبرستان گردید قسمتی از کوهستان را به کوهیار وا گذاشت در حقیقت حوزهٔ پادشاهی خود را با وی تقسیم کرد. کوهیار هم به سبب استخفاف و تحقیری که در چند مورد دیگر از برادرش دیده بود کینه داشت.

مرگ

مازیار پس از ظلم و ستم‌های فراوان شخصی به نام سرخاستان مأمور دستگیری مسلمانان ساری کرد. سرخاستان مأموریت خویش را انجام داد. مازیار به دری نامه‌ای نوشت که نظیر این کار را با مسلمانان مرو خواه ایرانی و خواه عرب نیز معمول داردو دری هم به فرمان او عمل کرد. اندکی بعد سرخاستان مأمور تمشیه شد و کوهیار به نزد برادرش و از آنجا به کوهستانی که به دست وی سپرده شده بود برگشت. سرخاستان دیواری را که از بیرون شهر تمشیه تا دریا کشیده بودند و تا سه میل در دریاامتداد داشت تعمیر کرد و برج‌های مراقبت برروی آن نهاد و سپاه خود را در آن نقطه متمرکز کرد.

معتصم به حسن بن مصعب نامه‌ای نوشت و وی را به کارزار با مازیار امر کرد. اونیز به این مهم عمل کرد و تا پشت دیوارها خندق‌های سرخاستان رسید؛ بعد از چند روز با دیدبانان روابطی پیدا کردند وبه پشت دیوار نفوذ کردند و همه را دستگیر کردند.

از طرفی دیگر حسن بن حسین از سپاه جدا شد و به هرمزد آباد رفت و سپاه او به‌دنبال او به هرمزدآباد رفتند مازیار که به گفته کوهیار به هرمزدآباد آمده بود آمد به دست حسن بن حسین دستگیر شد و به بغداد برده شد و همان جا به دستور معتصم چهار صد و پنجاه تازیانه زدند و همینکه دست از او باز داشتند آب طلب کرد، بنوشید و جان سپرد. جسد اورا در کنیسه بابک بر داری که پهلوی چوبهٔ دار بابک و جثهٔ یاطس رومی به دار آویختند. نام مازیار مخفف کلمه ماه ایزد یار می‌باشد.

 

 

۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۰