ایران آریایی | تارنمای تاریخی و فرهنگی اقوام آریایی

مقارن سال ۵۵۶ پیش از میلاد کوکب سعادت کورش بزرگ سردودمان هخامنش از افق کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوری با شکوهی تشکیل گردید که تا آن زمان چشم روزگار نظیر آن را ندیده بود. شالوده‌ارتش ایران نیز در همان وقت به دست توانای آن شاهنشاه بزرگ ریخته شد و در اثر فداکاری و جان بازی همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره در طول چند قرن از تجاوز بیگانگان محفوظ ماند.

ایران آریایی | تارنمای تاریخی و فرهنگی اقوام آریایی

مقارن سال ۵۵۶ پیش از میلاد کوکب سعادت کورش بزرگ سردودمان هخامنش از افق کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوری با شکوهی تشکیل گردید که تا آن زمان چشم روزگار نظیر آن را ندیده بود. شالوده‌ارتش ایران نیز در همان وقت به دست توانای آن شاهنشاه بزرگ ریخته شد و در اثر فداکاری و جان بازی همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره در طول چند قرن از تجاوز بیگانگان محفوظ ماند.

ایران آریایی | تارنمای تاریخی و فرهنگی اقوام آریایی
مردمانی که تاریخ خود را نشناسند مجبور به تکرار تاریخ و تباهی هستند
امیدواریم بتوانیم به اندیشه ایرانشهری و رشد فرهنگی کشور عزیزمان کمکی کرده باشیم
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
WWW.INSTAGRAM.COM/iranaryaee.ir
MEHREARYAEE@HOTMAIL.COM
WWW.MEHREARYAEE.IR
آخرين مطالب

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

حقوق کارگران در ایران باستان

بدان هنگام که در یونان شهریان و آزادگان دارای دهها , صدها و هزاران برده بودند که از خود هیچ نداشتند و نماینده ی اندیشه ی یونانی , ارسطو , کارگر را ابزاری جاندار می خواند چنانکه ابزار , کارگری بی جان است . برای ساختن تخت جمشید , کارگران و استادکاران همگی مزد دریافت می کردند و فهرست دستمزد آنان بر روی تخته های گلین پیدا شده که افزون بر مزد , همه هفته چندی گوشت و می نیز دریافت می کرده اند , و از همه برتر آنکه کار زنان باردار کمتر از دیگران بوده , و از ماه هفتم بارداری تا شش ماهنگی فرزند , مزد بی انجام کار بدانان داده می شده است .


در سنگنوشته ی داریوش در ساختن کاخ شوش , از کار کارگران کشورهای گونه گون یاد شده است , برای آنکه آیندکان نیز بدانند که هر بخش آن بر دست کارگران کدام کشور ساخته شده است . و گزیده ای از آن چنین است : کندن زمین و شفته و زدن خشت از بابلیان , آوردن الوارهای کاج لبنانی تا بابل بر دست آسوریان , و از بابل تا شوش بر دست کاریها و یونانیان . سنگ ستونها از روستای ابیرادوش خوزستان آورده شد و سنگ تراشان یونانی و ساردی بر روی آن کار کردند , زرگرانی که کاخ را به پیرایه ی زر آراستند , از ماد و مصر بودند و مردانی که بر روی چوب کار کردند ساردی و مصری .
در هوسپارم نسک , بندی درباره ی کارگران و مزد آنان آمده است , و آنکه اگر کارگران انیران (غیرایرانی) بوده باشند , می باید بدانان مزد پرداختن و نیز در هوسپارم نسک , برابر آیین داد , بخشی "اندر چگونگی پرداخت مزد کودکان و زنان آبستن " آمده است . و دادگاه , آن کسان را که از این داد پیروی نمی کردند , کیفر می داده است .
سه آتشکده ی بزرگ در ایران باستان وجود داشته که نخستین آن در آذربایجان و کردستان به نام آذرگشسب  ویژه ی شاهان و ارتشتاران و دو دیگر ,در لارستان پارس به نام آذرفرنبع ویژه ی موبدان بوده است . یک آتشکده نیز در کوه ریوند نیشابور (خراسان) ویژه ی کشاورزان و دستورزان بوده است به نام آذربرزین مهر , و بندهش درباره ی این آتشکده می نویسد : از درخشش این آذر است که واستریوشان (کشاورزان) و هوتوخشان  (دستورزان) پاکیزه تر و شستک جامک تر هستند .
و این خود , نشانه ی آن است که کارگران از دیدگاه زندگی اجتماعی با دیگر رده ها همتراز بوده اند . داستان پرداخت هزینه ی لشکر کشی انوشیروان به روم از سوی یک کفشگر , خود نشانه ی رونق شگفت بازار کار در ایران باستان بوده است , تا آنجا که در این بازار , شاگردان نیز از حقوق بایسته برخوردار بوده اند چنانکه در داستان بهرام گور و "شاگرد بازرگان" در شاهنامه آمده است .باید نگریستن که در همان هنگام در یونان کارگران چگونه می زیسته اند, و اندکی پیش از آن در مصر چگونه جان می باخته اند و در بابل چگونه گذران داشتند و حتی دو هزار سال پس از آن , چگونه در لای دیوار چین به جای خشت و آجر می رفته اند .

استاد فریدون جنیدی - کتاب "حقوق جهان در ایران باستان"

برگرفته از سایت مهر میهن

 

 

 

۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰ ۲۸ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۱
 چهارشنبه سوری

یکی از آئینهای سالانه و دیرینه ی ایرانیان جشن سوری، چهارشنبه سوری یا به عبارتی دیگر چارشنبه سوری است. ایرانیان آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش و پریدن از روی آن به استقبال نوروز می روند. چهارشنبه سوری، یک جشن بهاری است که پیش از رسیدن نوروز برگزار می شود….

 

مردم در این روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهایشان مراسمی را برگزار می کنند که ریشه اش به قرن ها پیش باز می گردد که مراسم ویژه آن در شب چهارشنبه صورت می گیرد برای مراسم در گوشه و کنار کوی و برزن نیز بچه ها آتش های بزرگ می افروزند و از روی آن می پرند و ترانه (سرخی تو از من ، زردی من از تو ) می خوانند. ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگر

 

فته از آئینهای کهن ایرانیان است که همچنان در میان آنها و با اشکال دیگر در میان باقی بازماندگان اقوام آریائی رواج دارد و “سور” در زبان و ادبیات فارسی و برخی گویش های ایرانی به معنای “جشن”،”مهمانی“و “سرخ” آمده است.

جشن سور از زمان های بسیار دور در ایران مرسوم بوده است. قبل از ورود اسلام به ایران هر سال ۱۲ ماه، و هر ماه به ۳۰ روز بوده که هر کدام از این ۳۰ روز اسمی مشخص داشته است که بعد از ورود اسلام به ایران تقسیمات هفته نیز به آن اضافه شد. در ایران باستان در پایان هر ماه جشن و پای کوبی با نام سور مرسوم بوده است. مختار برای کشتن یزید که در شهر کوفه که اکثر آنان ایرانی بوده اند از این فرصت استفاده کرده و در زمان همین جشن که مصادف با چهارشنبه بود یزید را قصاص نمود. بعد از گذشت چند سال بعد از ورود اسلام به ایران به آرامی جشن سور در ایران کم رنگ و به آخرین چهارشنبه سال محدود شد. جشن سور از مراسم اصیل ایرانی است و منشا خارجی ندارد. آتش از عناصر چهارگانه است و تنها عنصری است که آلوده نمی شود به همین منظور از گذشته های بسیار کهن تاکنون این آداب مرسوم بوده است.

آخرین سه شنبه ی آخر سال را شب چهار شنبه سوری می گویند. شبی است که امروزه فقط بوته افروزی آن مانده است. این کار را عصر سه شنبه ی آخر سال که آخرش چهارشنبه است انجام می دهند. بدین ترتیب که کوپه های هیزم را روی هم می گذارند خورشید که غروب کرد هیزم را در حیاط خانه یا در کوچه یا در میدان باز آتش می زنند.

ظهور آتش بازی :

آتش بازی در شب چهار شنبه سوری در زمان ناصرالدین شاه و به وسیله ی فرانسوی ها در ایران رواج پیدا کرد. در ابتدا فقط برای سرگرمی شاه این نمایش انجام می شد پس از آن مردم هم در این سرگرمی سهیم شدند و دستور نمایش آن در میدان توپ خانه صادر شد و مردم در آن جا به تماشای آتش بازی می ایستادند و کم کم به شکلی که امروزه اجرا می شود در آمد.

. . .

بوته افروزی :

در ایران رسم است که پیش از پریدن آفتاب، هر خانواده بوته های خار و گزنی را که از پیش فراهم کرده اند روی بام یا زمین حیاط خانه و یا در گذرگاه در سه یا پنج یا هفت “گله” کپه می کنند. با غروب آفتاب و نیم تاریک شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع می شوند و بوته ها را آتش می زنند. در این هنگام از بزرگ تا کوچک هر کدام سه بار از روی بوته های افروخته می پرند، تا مگر ضعف و زردی ناشی از بیماری و غم و محنت را از خود بزدایند و سلامت و سرخی و شادی را به هستی خود ببخشند. مردم در حال پریدن از روی آتش ترانه هایی می خوانند :

زردی من از تو ، سرخی تو از من

غم برو شادی بیا ، محنت برو روزی بیا

ای شب چهارشنبه ، ای کلیه جاردنده ، بده مراد بنده

خاکستر چهارشنبه سوری، نحس است، زیرا مردم هنگام پریدن از روی آن، زردی و ییماری خود را، از راه جادوی سرایتی، به آتش می دهند و در عوض سرخی و شادابی آتش را به خود منتقل می کنند. سرود “زردی من از تو ، سرخی تو از من

در هر خانه زنی خاکستر را در خاک انداز جمع می کند، و آن را از خانه بیرون می برد و در سر چهار راه، یا در آب روان می ریزد. در بازگشت به خانه، در خانه را می کوبد و به ساکنان خانه می گوید که از عروسی می آید و تندرستی و شادی برای خانواده آورده است.
در این هنگام اهالی خانه در را به رویش می گشایند. او بدین گونه همراه خود تندرستی و شادی را برای یک سال به درون خانه خود می برد. ایرانیان عقیده دارند که با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار فضای خانه را از موجودات زیانکار می پالایند و دیو پلیدی و ناپاکی را از محیط زیست دور و پاک می سازند. برای این که آتش آلوده نشود خاکستر آن را در سر چهارراه یا در آب روان می ریزند تا باد یا آب آن را با خود ببرد.

گرد آوردن بوته، آتش زدن و پریدن از روی آن و گفتن عبارت “زردی من از تو، سرخی تو از من” شاید مهمترین اصل شب چهارشنبه سوری است. هر چند که در سالهای اخیر متاسفانه این رسم شیرین جایش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است. مراسم دیگری مانند کوزه شکنی، فال گوش نشینی، آش نذری پختن، آب پاشی، بخت گشائی دختران، دفع چشم زخمها، کندرو خوشبو، قاشق زنی، فال گرفتن هم در این شب جزو مراسمات جالب و جذاب می باشد.

مراسم کوزه شکنی :

مردم پس از آتش افروزی مقداری زغال به نشانه سیاه بختی، کمی نمک به علامت شور چشمی، و یکی سکه به نشانه تنگدستی در کوزه ای سفالین می اندازند و هر یک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر خود می چرخاند و آخرین نفر، کوزه را بر سر بام خانه می برد و آن را به کوچه پرتاب می کند و می گوید: “درد و بلای خانه را ریختم به توی کوچه” و باور دارند که با دور افکندن کوزه، تیره بختی، شور بختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور می کنند.

فال گوش نشینی :

در شب چهار شنبه سوری فال گوش ایستادن و گوش کردن به حرف های رهگذران یک رسم است که سرنوشت ما در این شب تشکیل می شود البته می توانیم بگوییم که این یک اعتقاد است زیرا فال گوش َایستادن کار خوبی نیست. زنان و دخترانی که شوق شوهر کردن دارند، یا آرزوی زیارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نیت می کنند و از خانه بیرون می روند و در سر گذر یا سر چهارسو می ایستند و گوش به صحبت رهگذران می سپارند و به نیک و بد گفتن و تلخ و شیرین صحبت کردن رهگذران تفال می زنند. اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجت و آرزوی خود را برآورده می پندارند. ولی اگر سخنان تلخ و اندوه زا بشنوند، رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ممکن نخواهند دانست.

قاشق زنی :

از کارهای شب چهار شنبه سوری قاشق زنی بود که زنان و مردان این کار را انجام می دادند. زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقی با کاسه ای مسین برمی دارند و شب هنگام در کوچه و گذر راه می افتند و در برابر هفت خانه می ایستند و بی آنکه حرفی بزنند پی در پی قاشق را بر کاسه می زنند. صاحب خانه که می داند قاشق زنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن و یا مبلغی پول در کاسه های آنان می گذارد. اگر قاشق زنان در قاشق زنی چیزی به دست نیاورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود ناامید خواهند شد. گاه مردان به ویژه جوانان، چادری بر سر می اندازند و برای خوشمزگی و تمسخر به قاشق زنی در خانه های دوست و آشنا و نامزدان خود می روند.

آش چهارشنبه سوری :

خانواده هایی که بیمار در خانه داشتند یا اینکه حاجتی داشتند برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر می کردند و در شب چهارشنبه آخر سال “آش ابودردایا “آش بیمار” می پختند و آن را اندکی به بیمار می خوراندند و بقیه را هم در میان فقرا پخش می کردند.

تقسیم آجیل چهارشنبه سوری :

زنانی که نذر و نیازی می کردند در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفت مغز به نام آجیل چهارشنبه سوری” از یک دکان رو به قبله می خریدند و پاک می کردند و میان خویش و آشنا پخش می کردند و می خورند. به هنگام پاک کردن آجیل، قصه مخصوص آجیل چهارشنبه، معروف به قصه خارکن را نقل می کردند. امروزه، آجیل چهارشنبه سوری جنبه نذرانه اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه سوری شده است.

ریشه ی فرهنگی چهارشنبه سوری :

بطور کلی فرهنگ مردم را باید در درون زندگی مردم و از لابلای باورهای مردم جستجو کرد، از آنجا که چهارشنبه سوری از آئین های دیرینه ی ایرانیان است جدای اینکه امروزه آنچه درشهرهای بزرگ ایران، به خصوص تهران در این شب انجام می گیرد بیشتر به جنگ و نزاع شبیه است تا سور و شادی! ولی میتوان با بازگشت به زمانی حدود بیست و چند سال پیش، دریافت که شب چهارشنبه ی آخر سال مراسم متنوعی داشت که در استانهای مختلف ایران مراسمی با اشکال گوناگون و با سبک های سنتی صورت می پذیرفت که اکنون نیز برخی از آن رسوم در بعضی از استانهای ایران برگزار می شود که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود :

::
استان آذربایجان شرقی
تبریزی ها در شب چهارشنبه سوری به روی هم آب یا گلاب می پاشند و معتقدند آب پاشیدن، زندگی را با سعادت قرین می کند. از دیگر رسوم ضروری این شب، فرستادن خُنچه از منزل داماد به منزل عروس است. در این خنچه معمولاً میوه، شیرینی، گلدانهای پرگل، ماهی و خلعت (پارچه) برای خانواده ی عروس و خود عروس گذارده می شود. دختران دم بخت تبریزی هنگام پریدن از روی آتش می خوانند:
بختم آچیل چهارشنبه” یعنی: چهارشنبه! بختم را بازکن.

::
استان آذربایجان غربی
خانواده های ارومیّه ای در این شب به خانه ی مسن ترین فرد فامیل می روند و به خوردن آجیل سرگرم می شوند. آجیل حتماً باید از هفت نوع خوراکی تهیه شود. این هفت نوع خوراکی می تواند از بین خوراکیهای زیر باشد:
انجیر، کشمش، مویز، خرما، توت خشک، فندق، بادام، گردو، سنجد، نخودچی، آب نبات، تخمه بدون نمک، باسلق، برنجک (برنج بوداده) برگه هلو، برگه زردآلو و گندم برشته. کسی که مرادی و حاجتی دارد، باید تقسیم آجیل را به عهده بگیرد تا مرادش برآورده شود.

::
استان اردبیل
در مغان، مردم پیش از طلوع آفتاب روز چهارشنبه، دسته جمعی به کنار رودخانه می  روند، آتشی بر می افروزند و جوانان در آنجا به سوارکاری می پردازند و هنگام بازگشت، زنان ظرف هایشان را از آب رودخانه پر می کنند و به خانه می آورند و آب آن را به دور و برخانه می پاشند که با این کار، سال جدید، سالی سرشار از روشنی و زلالی و پاکی خواهد بود.

::
استان بوشهر
بوشهری ها پس از آتش افروزی در خانه هایشان و پریدن از روی آن، با قایق از روی آب می گذرند و معتقدند با این کار نحسی این شب از بین می رود. در ضمن کوزه ی نویی را که تا آن زمان استفاده نکرده اند، به دیوار می زنند تا شکسته شود تا بلا و بدبختی، مثل کوزه شکسته شود.

:: استان خراسان
در خراسان مراسم کوزه شکستن به این طریق است که درون کوزه های کهنه مقدار نمک که علامت شور بختی است و مقداری ذغال که علامت سیاه بختی است و یک سکه کم ارزش پول می ریزند و تمام افراد خانواده آن را به دور سر می چرخانند و آخرین نفر کوزه را از پشت بام به کوچه پرت می کند و می گوید:
درد و بلام توکوزه راه بیفته بره تو کوچه
در بعضی از نقاط خراسان در این شب به جای آش، چهار نوع پلو می پزند. این پلوها عبارتند از: رشته پلو، عدس پلو، زرشک پلو و ماش پلو که معمولاً به فقرا، نزدیکان و همسایگان می دهند. در آجیل خراسانی ها مطلقاً نمک وجود ندارد، چون نمک را علامت شوربختی می دانند.

::
استان خوزستان
در اهواز، پس از پریدن از روی آتش، مراسم قاشق زنی انجام می گیرد که خانواده ها، خوراکی یا آجیل شور و شیرین در ظرف قاشقزنان می ریزند.

::
استان سیستان و بلوچستان
در سیستان مردم گونی، پتو و نمد کهنه را به صورت گلوله در می آورند و آن را در غروب آخرین چهارشنبه سال، آتش می زنند و معتقدند که نحوست این شب با این عمل از بین می رود.

::
استان فارس
در شیراز برای گشودن بخت دختران در شب چهارشنبه سوری به سعدیه می روند و از آب استخر سعدیه بر سر وروی دختران می  ریزند. زنان نیز با ریختن این آب به روی خود، معتقدند که مهرشان در دل شوهر بیشتر می شود. در این شب زنان برای برآورده شدن حاجاتشان زیر منبر مسجد جامع شهر دعا می خوانند و پس از دعا خواندن، حلوا و آش می پزند.

::
استان کردستان
مردم کردستان مخصوصاًروستائیان، دسته جمعی به صحرا و کنار چشمه سارها می روند و پس از مدتی که به شادی و پایکوبی و کشتی گرفتن گذراندند، هنگام مراجعت به خانه، هرکسی مقداری سنگریزه جمع می کند و بدون آنکه به پشت سرخود نگاه کند، سنگریزه را از روی شانه به عقب پرتاب می کند و بدین ترتیب بلا و آفت را از خود دور می سازد.
از دیگر مراسم این شب، شال اندازی است که عده ای از جوانان بالای پشت بام خانه ها و کنار درها و پنجره های همسایگان و ثروتمندان می روند و ضمن خواندن سرود و تصنیف، از دریچه ای، شال را آویزان می کنند. اهل خانه هدیه ای را به شال می بندند که معمولاً سکه، تخم مرغ، شاخه نبات، کله قند، جوراب یا نخودچی و کشمش است.

::
استان کرمان
در کرمان مقداری ذغال، نمک، سکه ی کم ارزش پول و کمی نان درکوزه خالی می ریزند و شب چهار شنبه سوری آن را از بالای بام به کوچه پرتاب می کنند تا بلا و کمبود از همه چیز مخصوصاً از آنچه در کوزه است دور شود.

::
استان گیلان
در روستاهای اطراف رشت، غروب شب چهارشنبه سوری، در پنج منطقه پوشال برنج را با فاصله کنار هم می چینند، سپس آنها را آتش می زنند و برای دفع چشم زخم، اسپند در آتش می ریزند و افراد هر خانواده از بزرگ به کوچک، سه مرتبه از روی آن می پرند و این ترانه را به گویش گیلکی می خوانند:
گل گل چهارشنبه ، به حق پنجشنبه ، نکبت بی شه ، دولت بی یه ، زردی بی شه ، سرخی بی یه
یعنی: آتش سرخ چهار شنبه! به حق پنجشنبه نکبت برود، دولت بیاید. زردی برود، سرخی بیاید.
پس از پریدن از روی آتش ترقه در می کنند به این معنی که از نحوست چهارشنبه در امان باشند. در این شب خورشت”ترشه تره” می پزند و آن را با کته، ماست و دوغ می خورند. صبح فردا (روز چهارشنبه) خاکستر برجای مانده از آتش شبانه را جمع می کنند و پای درختان میوه می ریزند به این نیّت که درختان بارورشوند و میوه ی بیشتری بدهند.

::
استان لرستان
در این شب در خرم آباد هیزم را به هفت دسته تقسیم می کنند و با فاصله های معینی در یک ردیف می چینند و آتش می زنند و با خواندن :
زردی مه د تو، سرخی تو د مه
یعنی: زردی من از تو و سرخی تو از من و از روی آن می پرند.

::
استان مازندران
در روستاهای مازندران در شب چهار شنبه سوری، علاوه بر کشتی گرفتن و اسپند دودکردن، انواع آشها پخته می شود از جمله “آش هفت ترشی” که از هفت نوع سبزی و هفت نوع ترشی و هفت نوع حبوبات در آن استفاده می شود و نیز “گزنه آشکه یکی از سبزی های مصرفی در آن، گزنه است. اعتقاد براین است که خوردن این آش بسیاری از بیماریها و کسالتها را از بین می برد.

::
استان مرکزی
در این استان، علاوه بر مراسم آتش بازی، برای آمرزش اموات مقداری خرما یا شکر پنیر تهیه می کنند و یا حلوا درست می کنند و سرگذر می ایستند و به عابران تعارف می  کنند. هر رهگذر وظیفه دارد یک دانه بردارد و قبل از خوردن، برای آمرزش اموات خیرات دهنده، حمد و سوره ای بخواند و سپس خوراکی را بخورد.


تحریف آیین چهارشنبه سوری :

یافته های پزوهشی نشان می دهد که تمامی آیین ها و یادمان هایی که مردم ایران در هنگامه های گوناگون بر پا می داشتند و بخشی از آنها همچنان در فرهنگ این سرزمین پایدار شده است، با منش، اخلاق و خرد نیاکان ما در آمیخته بود و در همه آنها، اعتقاد به پروردگار، امید به زندگی، نبرد با اهریمنان و بدسگالان و مرگ پرستان، در قالب نمادها، نمایش ها و آیین های گوناگون نمایشی گنجانده شده بود. رفتار خشونت آمیز و مغایر با عرف و منش جامعه نطیر آنچه که امروزه تحت نام چهارشنبه سوری شاهد آن هستیم، در هیچکدام از این آیین ها دیده نمی شود. بهتر است بگوییم، کسانی که با منفجر کردن ترقه و پراکندن آتش سلامتی مردم را هدف می گیرند، با تن دادن به رفتاری آمیخته به هرج و مرج روحی، آیین چهارشنبه سوری را تحریف کرده اند. پس امیدوارم دوستان عزیز با خواندن این مطالب، قشنگی این رسم کهن ایرانی را با انجام کارهای خطرناک و استفاده از ترقه های غیر مجاز خراب نکنند

. . .

 

۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰ ۲۸ تیر ۹۷ ، ۰۲:۴۳

فروهر

ایرانیان از دیرباز نمادی بسیار زیبا ، شگفت انگیز و سرشار از دانش و فرهنگ داشته اند.

 

نام این نشان زیبا "فره وشی" یا "فروهر" می باشد که قدمتی بیش از 4000 سال برای آن تخمین زده اند.

تک تک اجزا این نماد دارای مفهوم و دانشی خاص می باشد که آن را مورد بررسی قرار می دهیم ویژگی‌ها

1- چهره فروهر همانند آدمی است ،از این رو گویای پیوستگی با آدمی است، او پیری است فرزانه و کار آزموده، نشانه از بزرگداشت و سپاس از بزرگان و فرزانگان و فرا گیری از آنان دارد .

2- دو بال در پهلو‌ها که هر کدام سه پر دارند این سه پر نشانه سه نماد پندارنیک، گفتارنیک، کردارنیک که هم‌زمان انگیزه پرواز و پیشرفت است.

3- در پایین تنه فروهر سه بخش، پر‌هایی بسوی پایین است ،که نشانه پندار و گفتار و کردار نادرست ویا پست می‌باشند، از اینرو آنرا، آغاز بدبختی‌ها و پستی برای آدمی می‌دانند.

4- دو رشته که در سر هر یک گردی (حلقه) چنبره شده‌ای می‌بینیم ،در کنار بخش پایینی تنه می‌باشند که نماد سپنتامینو و انگره مینو هستند ،که یکی در پیش پای و دیگری در پس آن است.

و این رشته‌ها هر یک در تلاش هستند که آدمی را بسوی خود بکشند ؛این نشانه آنست که آدمی باید به سوی سپنتا مینو(خوبی)پیش رود و به انگره مینو(بدی) پشت نماید.

5- یک گردی (حلقه) در میانه بالاتنه فروهر وجود دارد این نشان، جان و روان جاودان است که نه آغاز و نه پایانی دارد.

6- یک دست فروهر کمی به سوی بالا و در راستای سپنتا مینو اشاره دارد که نشان دهنده سپاس و ستایس اهورمزدا و راهنمایی آدمی بسوی والایی و راستی و درستی می‌باشد.

7- در دست دیگر گردی (حلقه‌ای) دارد که نشانه، وفاداری به پیمان (عهد) می‌باشد و نشانگر راستی و پاک خویی و جوانمردی است .

 

۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰ ۲۸ تیر ۹۷ ، ۰۲:۳۰

صنعت در ایران باستانصنعت در ایران باستان

 به شناخت پدیدارهای مادی فرهنگی و شیوهٔ معماری ایرانیان و انواع دست بافت‌ها و دست ساخت‌های ایران و تحولات آن در ایران باستان اختصاص داده شده‌است.

 

صنایع فلزی

شواهد و مدارک باستان‌شناسی این نکته را تأیید می‌کند که شمال و مرکز ایران جزو قدیمی‌ترین مراکز صنایع فلزکاری جهان بوده‌است. مشخص است که بشر تنها در سرزمینی می‌توانست به سودمندی فلز پی ببرد که در آن فلزات و کانی‌های آنها وجود داشته‌باشد. ایران از لحاظ طبیعی دارای ذخایر بزرگی از کانی‌هاست. رشته کوه‌هایی که از توروس در ترکیه تا کرانه‌های جنوبی دریای مازندران کشیده می‌شد سرشار از انواع کانی‌ها و سوخت بود و دانش فلزکاری از آنجا به مراکز دیگر در آسیا، افریقا و اروپا گسترش یافت.

مس

در اوایل هزارهٔ چهارم پیش از مسیح، مس مصرف عمومی یافت و برای ساختن پیکان، درفش، سنجاق جامه و جواهرات آنرا چکش کاری می‌کردند ولی در نیمهٔ دوم هزارهٔ مزبور تغییر قابل ملاحظه‌ای در تکنولوژی فلزات پدید آمد. در این دوره مس را با گداختن آن از کانی جدا کرده و به اشکال مختلف می‌ریختند. اسناد آشوری دلالت دارد به اینکه ایرانیان سنگ مس گوگردی خود را در کوره‌هایی به ارتفاع ۲ متر تشویه می‌کردند در صورتی که احیای آن در کوره‌های هوایی کوچک که قطر دهنهٔ آن در حدود ۲۲ و ارتفاع آن ۴۵ سانتیمتر بوده، انجام می‌شد.
در نزدیکی انارک چند کورهٔ گداز مس ماقبل تاریخ در حالیکه در داخل بعضی از این کوره‌ها هنوز بقایای مس و سرباره باقی مانده‌بود، کشف شده‌است.

مفرغ

تپهٔ گیان و تپه گئوی ابزار مفرغی (برنز)و زینت‌آلات مفرغی و نقره‌ای بسیاری به دست می‌آید. ابزار مسی یافت شده از هزارهٔ چهارم پیش از مسیح دارای مقادیر مختلف طلا، نقره، ارسنیک، آنتیموان، آهن، نیکل و قلع هستند. اما نمونه‌های پیدا شده، متعلق به ۲۵۰۰ سال پیش از مسیح به بعد نشان می‌دهد که مقدار قلع در مفرغ ۵ درصد است و این مقدار در مدت ۱۰۰۰ سال به ۱۰ درصد می‌رسد. می‌توان حدس زد که فلزکاران در آن موقع از گداختن سنگ‌های مس و قلع با هم دست کشیده و هر کدام از آنها را جداگانه ذوب می‌کردند بدین ترتیب آلیاژ دقیقی به دست می‌آوردند و جز به این طریق نمی‌توان علت وجود مقدار یکسان قلع را در آنها، توجیه کرد.
گذار از عصر سنگ به عصر مس بسیار تدریجی بود ولی در ایران عصر مفرغ در ۲۰۰۰ سال پیش از مسیح به خوبی پیشرفت کرده‌بود. چنین به نظر می‌رسد که بسیاری از اشیای مفرغی آن دوره، در قالب‌هایی از سنگ‌های نرم ریخته می‌شد بدین ترتیب که نیمی از آن شیئی در یک سنگ و نیم دیگرش در سنگ دیگر، کنده‌کاری شده‌بود. این قالب‌ها دارای مجرای فرار هوا و لولهٔ تغذیه بودند.

آهن

بازسازی پوشش سپاهیان ایرانی در دوران ساسانی

با ورود قوم آریایی که در هزارهٔ اول پیش از میلاد به ایران انجام گرفت افزایش استعمال آهن در آثار بجا مانده دیده می شود گرچه بطور قطعی نمی‌توان میان این دو امر رابطه‌ای برقرار کرد. جدول زیر زمان تقریبی پیدایش عصر آهن را در کشورهای مختلف نشان می‌دهد.

زمان عصر آهن
بر حسب تاریخ پیش از مسیح(ع)

محل

۱۹۰۰ تا ۱۴۰۰

ارمنستان

۱۴۰۰ تا ۱۲۰۰

هیتی‌ها

۱۲۰۰ تا ۱۰۰۰

ایران

۱۲۰۰ تا ۷۰۰

مصر

۹۰۰

آشور

۶۰۰

)هال استات (اروپای سلتی

فولاد

شمشیر و دگر جنگ‌افزارهای هخامنشیان

ایرانیان قدیم برای آهن ورزیده و فولاد آبپذیر کلمات جداگانه‌ای داشتند. آهن ورزیده را آهن و فولاد آبپذیر را در زبان کهن ایران پولاد می‌نامیدند. در گورستان تپه سیلک که محققاً می‌توان آن را متعلق به ۱۲۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از مسیح دانست، اشیای باستانی باارزشی کشف شده‌است. یکی از آنها شمشیری است که دست و قبضهٔ آن از مفرغ ساخته شده و یک تیغهٔ فولادی نازک، روی مفرغ، پرچ شده‌است. همچنین در این گورستان چنگک‌های فولادینی یافت شده که با استادی تمام چکش کاری شده‌است.
یکی از فلزکاران روسیه شمشیرهای اصیل کهن ایرانی را با روش عکسبرداری میکروسکوپی تجزیه کرد و به این نتایج رسید که:

1.       آنچه که در قرون وسطی با نام فولاد موج‌دار در اروپا رایج شد، در روسیه به نام ایرانی آن بولات یا پولاد معروف بود.

2.       این نوع فولاد موج دار دارای سطح آبگونه‌ای شکیلی است که با بیشتر فولادهای ورقه‌ای مواج فرق دارد.

3.       روس ها معتقدند که فولاد موج دار در هند اختراع شد و بعد به ایران آمد. اما این تحقیقات تفاوت ساخت فولاد ایرانی و فولاد هندی را مشخص می‌کند.

در سدهٔ سوم میلادی از گاهنامه کوکویائو چنین بر می‌آید که چین در زمان ساسانیان، فولاد را از ایران وارد می‌کرد. این کتاب به ویژه از خطوط مارپیچی که در رویهٔ فولاد ایرانی بود سخن می‌گوید از اینرو باید گفت که آهنی که از ایران وارد چین می‌شد، موج‌دار بوده‌است. این امر شک جوزف نیدهام محقق صنعت آهن و فولاد در چین را تبدیل به یقین کرد که فن موجدار کردن اگر از ووتز هند نباشد، از ایران پدید آمده‌است.
فولاد پارتی یا ایرانی که رومی‌ها اغلب از آن سخن گفته‌اند پس از فولاد هند در دنیا اول بود. و امروز بر این باورند که این فولاد از راه قالگذاری صفحه‌های صاف آهن ورزیده با گرد زغال‌چوب در بوته‌ها ساخته می‌شد. این روش تولید بعدها به عربستان، بین‌النهرین و دمشق و بالاخره به شهر تولدو در اسپانیا که مرکز دانش و فنون اسلامی بود، نیز سرایت نمود.

برنج

از برنج برای نخستین بار در زمان سارگن دوم (سدهٔ هشتم پیش از مسیح) یاد شده‌است. این نظریه وجود دارد که موسونیک‌ها یا مشکی‌ها، به عبری مشخ، که مردمی در آسیای صغیر بودند، آلیاژ مس آن را کشف و در زمان شاهنشاهی هخامنشی آن را در ایران متداول کردند. زوسیموس نویسندهٔ یونانی که در چهار صد سال پیش از میلاد به دنیا آمده‌است، با ساختن توتیا از کالامین آشنایی دارد. وی توتیا را آلیاژ ایرانی یا آلیاژ زرد می‌نامد و یک ایرانی افسانه‌ای به نام پایانیدوس (Papanidos) پسر سیتوس (Sitos)را مخترع آن می‌پندارد.
کارنامهٔ چین سوئی‌شو (۶۱۷ میلادی) برنج را توئوشی (
t ou-si) می‌نامد که در زمان ساسانیان از ایران به چین وارد می‌شد. کتاب کوکویائولون (Ko-ku-yao-lun) که تکنولوژی دنیای کهن را شرح می‌دهد، دربارهٔ برنج تقلبی چینی سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که برنج اصلی به نام توئوشی که از ایران می‌آید از مس طبیعی و بلوم روی تهیه می‌گردد. همین منبع می‌گوید که ایرانیان نخستین ملتی بودند که روی را از کانی‌ها بیرون آوردند و آلیاژ برنج را درست کردند.

طلا

از آنجائیکه قسمت بیشتر طلاهایی که در گذشته روی آن کار شده‌است از ته نشست‌های رودخانه‌ها به دست آمده، فقط باید روش پالایش آن را ذکر کرد. برای فلزکاران ایرانی که در گداز مفرغ قرن‌های طولانی استاد بودند، گداز طلا دشوار نبوده‌است. روش پالایش طلا به وسیلهٔ قالگذاری بوده‌است. قالگذاری روشی است که به کمک سربی که به گداز افزوده می‌شود فلزات را از فلزات پست جدا می‌کنند سپس سرب و فلزات پست را اکسید می‌کنند. قرن ها در ایران این روش به کار می‌رفته‌است. در زمان‌های متأخرتر و حدود سدهٔ دوم قبل از میلاد روش پیشرفته‌تر کلروهی نیز در ایران شناخته

شده‌بود. در این روش کلر با نقره ترکیب می‌شود و آن را از آلیاژ طلا و نقره‌ای که به دنبال قالگذاری با سرب پدید آمده‌است، جدا می‌کنند.

نقره

در روسیه مقدار کثیری از ظروف نقره ساسانی به دست آمده‌است، ولی در خود ایران اشیاء قابلی کشف نشده‌است. ظاهراً علت آن این است که ایران پس از این دوره بارها مورد تهاجم قبایل دیگر قرار گرفته‌است. نمونهٔ بسیار نفیس این گونه ظروف نقره، جام نقرهٔ زمان خسرو پرویز است که اکنون در کتابخانه ملی پاریس مضبوط است.

صنایع ساختمانی

شرایط آب و هوا و فراوانی مواد ساختمانی و میراث فرهنگی سبب شد که تمام شیوه‌های ساختمانی اقوامی که از زمان‌های باستانی و روزگاران کهن فلات ایران را اشغال کرده‌بودند، دست‌به‌دست شده به فرزندان آنان منتقل گردد. استادان و معماران ایرانی روش زدن طاق‌های ضرب و گنبدگون را به دیگران آموختند و سبک‌هایی چون آپادانا، ایوان و طاق‌نماهای تیز را بر جای گذاشتند.

معماری

یکی از ابتکاراتی که ایرانیان در مهندسی ساختمان کردند، ایوان است که آن را مشابه و نظیر تالار آپادانا می‌توان دانست. ایوان به طرف حیاط باز می‌شود و سقف آن از زمان پارت‌ها تخت نیست بلکه سقف ضربی است. ایوان یکی از ویژگی‌های ارزندهٔ ساختمان روزگار ساسانی بود و از اسلام به بعد جزو خصوصیات مسجد ایرانیان گردید.
سقف ضربی نیز سقفی بود که نیازی به ستون‌های چوبی نداشت. در زمان پارت‌ها و ساسانیان بنای سقف‌های گنبدگون در ساختما‌های همگانی و خصوصی به آخرین درجهٔ تکامل رسید. این سقف‌ها در اصل به دو گونه بود یکی تاق ضربی بشکه‌ای برای اتاق‌های مستطیلی و یکی هم سقف گنبدی که روی اتاق‌های چهارگوش زده می‌شد. معماران و استادکاران ایرانی برای رسیدن از پایه چهارگوش به گنبد دایره‌ای، تاق‌نما را اختراع کردند. ایرانیان این شیوه سقف‌های ضربی را در زمان اسلام هم حفظ کردند، به گونه‌ای که امروزه آن در بسیاری از مسجدها و ساختمان‌های همگانی دیده می‌شود. در خارج ایران، معماران ایرانی، شیوهٔ تالار آپادانا را در جهان اسلام پراکندند. طبری مورخ بزرگ (۹۲۲-۸۳۹ میلادی) می‌نویسد وقتی که زیاد بن ابیه فرماندار بصره در سال ۶۷۰ میلادی می‌‌خواست مسجد بزرگ کوفه را از نو بسازد، معماران غیرمسلمان را احضار کرد و دستور داد تا بنای بی‌نظیری برپا کنند، مردی که در عهد خسروپرویز شاه ایران معمار بود، گفت «این کار فقط وقتی عملی است که ستون‌های سنگی آن را از کوه‌های اهواز بیاورند.» طبری می‌نویسد که سقف مسجد بدون طاق‌نما و روی ستون‌ها قرار داشت همچنین در سال ۶۸۴ میلادی وقتی که عبدالله بن زبیر می‌خواست خانهٔ کعبه را تجدید بنا کند، از معماران ایرانی دعوت کرد. برج‌های تهویه یا بادگیر از ویژگی‌های خانه‌های مرکز ایران است. این بادگیرها هوای تازه و خنک بادهای شب را به داخل اتاق و زیرزمین می‌آورند.

گچ‌کاری

نارک‌کاری با گچ یا گچ‌کاری بیش از ۲۵۰۰ سال در ایران سابقه دارد. گچ نه تنها ارزان و طرز کار با آن آسان و هر نوع مواد و مصالح ساختمانی را استحکام کافی می‌بخشد بلکه روی آن می‌توان رنگ‌آمیزی نیم‌رخ‌های برجسته و گچکاری و شبکه‌کاری ظریفی انجام داد. پیشه‌وران ایرانی با استعداد شگرف هنری خود این مادهٔ پیش پا افتاده را با نازککاری به مرحلهٔ هنرهای زیبا رساندند. هیچ پیشه‌ور کشور دیگری به جز شاید هنرمندان سبک باروک اروپای غربی نتوانسته‌اند در این راه با هنرمندان ایرانی برابر شوند. امروزه تنها چند قطعه از گچ‌بری‌های زمان هخامنشیان، سلوکیان و پارت‌ها به دست ما رسیده‌است و فقط سایه‌ای از زیبایی چند رنگ اصلی آنها برجا مانده‌است همچنین گچ‌بری‌های خرابه‌های کاخ ساسانیان تنها تصویر ضعیفی از پیشهٔ گچ‌بری به ما ارائه می‌دهد.
کریستن سن ایرانشناس معروف دانمارکی می‌نویسد گچ‌بری‌های دوران اشکانیان ترکیبی از عناصر ایرانی و یونانی است و با مهارت و زیبایی خاصی ساخته شده‌است، وی اضافه می کند که بعضی از گج‌بری‌های کوه خواجه از بهترین گچ‌بری‌های بین‌النهرین بهتر و قشنگتر هستند.

 

سنگ‌تراشی

در ایران باستان سنگ‌تراشی و حکاکی بر روی سنگ و نقش برجسته بر روی سنگ اهمیت وافری داشت.در دوره هخامنشیان در ساختمان‌های پارسه و نیز در سینه کوه بیستون سنگ‌تراشی‌هایی از دوره هخامنشی بدست آمده‌است.در دوره اشکانیان اگرچه این حرفه همچنان دنبال می‌شد و تا حدی آنگونه که از مجسمه هرکول در غرب ایران برمی‌آید تحت تاثیر هنر یونانی واقع شده‌بود, اما به نسبت دوره هخامنشی افت محسوسی داشت.با حذف امپراتوری اشکانی و تاسیس سلسله ساسانی این صنعت در ایران جانی دوباره گرفت.اگرچه باز هم در نقوش ظریف به مرتبه هنر سنگ‌تراشی هخامنشی نمی‌رسیدند و تا حدی نقوش سنگی تراشیده‌شده ساسانی بزرگ‌تر و درشت‌تر می‌نمایند اما این حرفه به کلی در ایران گسترش یافت.در دوره ساسانی آثار کم‌نظیری در زمینه سنگ‌تراشی پدید آمد که مهم‌ترین آن‌ها نقوش برجسته طاق بستان در کرمانشاه است.از دیگر آثار مهم به‌جای مانده از دوره ساسانی می‌توان به نقوش برجسته نقش رستم و نقش رجب نیز اشاره کرد.معمولا نقوش برجسته سنگی و سنگ تراشی برای بیان و یا ثبت یک واقعه مهم تاریخی مانند تاجگذاری یا شکست یک دشمن مهم تصویر می‌شد.

صنایع نساجی

بافتن قالی و مفروش ساختن خیمه‌ها و کاخ‌ها و تالارهای بزرگ از دوران بسیار کهن از هنرهای ویژهٔ ایران بوده و پارچه‌ها و قالی‌های پشمی، ابریشمی و زربافت ایران شهرت جهانی داشته‌ و دارد. خدمت صنعتگران ایرانی به پیشرفت صنعت، در هیچ جا بهتر از توسعهٔ نساجی عیان نیست. ایران در زمینهٔ نساجی و بافندگی نیز از موقعیت جغرافیایی مرکزی خود سود برده‌است. چین در خاور دور در بافندگی ابریشم‌های لطیف تجربهٔ زیادی داشت، شبانان آسیای مرکزی که از پشم گوسفند خود استفاده می‌کردند قالی و فرش را به وجود آوردند در صورتی که آشوری‌های باختری، قرن‌ها در بافتن پشم و کتان معروف بودند و هند در جنوب کشت پنبه را توسعه داد و آن را در نساجی به کار برد. ایران توانست از تمام این منابع بهره برگیرد اما هر وقت بافندهٔ ایرانی روش جدیدی اقتباس می‌کرد، بی‌درنگ آن را با راه و روش خود تطبیق می‌داد و کوشش می‌کرد که از لحاظ فنی آن را بهبود بخشد.

پارچه‌بافی

پارچه دوران ساسانی.

تاریخ نساجی در ایران به آغاز عصر نوسنگی می‌رسد. در حفاری‌هایی که در غاری نزدیک دریای خزر به عمل آمد قطعات پارچهٔ بافته شده از پشم گوسفند و موی بز بدست آمد و با روش آزمایش کربن ۱۴ معلوم شد که مربوط به ۶۵۰۰ سال (۲۰۰ سال کمتر یا بیشتر) پیشتر از میلاد مسیح است. دوک سره و خامه‌هایی در خانه‌های اولیهٔ فلات ایران پیدا شده که تاریخ آن به ۵۰۰۰ سال پیش از مسیح می‌رسد.
همچنین در بین آثار پیدا شده در تپهٔ سیلک کاشان مربوط به ۶۰۰۰ سال پیش از تاریخ، چاقویی از استخوان یافته‌‌اند که مردی را می‌نمایاند، بر پیکر استخوانی، پارچه‌ای شبیه لنگ نقش بسته که بر کمر بسته‌است. شیئی نامبرده قدیمی‌ترین نقش انسانی است که بر بین اشیاء ماقبل تاریخی دیده شده‌است. بافندگی پارچه‌های طرح‌دار در حدود ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد به شکل طرح دو پودی در غرب ایران ایجاد شد. در این روش دو پود باهم و در یک زمان برده می‌شوند که یکی از آنها برای ساده‌باف است و دیگری فقط در جاهایی که طرح لازم داشته‌باشد به روی پارچه آورده می‌شود وگرنه در همان پشت پارچه آویزان باقی می‌ماند. این شکل سادهٔ پارچهٔ مرکب است که آن را پود طرح مرکب می‌نامند.
در آغاز عصر مسیحیت روش دیگری در بافت پارچهٔ تار مرکب در چین پیدا شد. در دورهٔ پارت‌ها روش چینی در خاور ایران متداول بود. وقتی که این شیوه به سوی باختر گسترش یافت بافندگان ایران چون به طرح بافت پودی عادت داشتند روش چینی‌ها را معکوس کرده و یک پارچه ترکیبی بافتند. این روش ترکیبی نو هیچ‌گاه از بین نرفت و به همان شکل هم به روم شرقی (بیزانس)، سیسیل، ایتالیا، و شمال اروپا رفت و در آنجا به نام پارچه‌های مرکب شناخته شد. از زمان ساسانیان به این طرف بافت جناغی مرکب بیشتر از پارچهٔ مرکب متداول شد و این نوع بافت تا امروز هم ادامه دارد.

پارچه‌های زربفت و سیم‌بافت

جزئیات لباس داریوش سوم (۳۳۱-۳۳۷ پیش از میلاد) در دست ماست. «....و شنلی که از طلا می‌درخشید و روی آن دو شاهینی که منقارهای خود را روبروی هم داشتند کشیده شده‌بود.»
روایات چینی لیانگ حاکی از آن است که در سال ۵۲۰ میلادی یک پارچه گلابتون‌دوزی ایرانی برای امپراتور (
wu) فرستاده‌شد و اضافه می‌کند که جامهٔ شاهان ایران از این جنس ساخته می‌شود. هان تسانگ مسافر چینی که از ایران در آغاز سدهٔ ششم دیدن کرده، مهارت بافندگان ایرانی را در تولید پارچه‌های زیبای پشمی، ابریشمی و گلابتون‌دوزی ابریشمی می‌ستاید. مراکز بافت پارچه در زمان ساسانیان در شوش، شوشتر، جندی شاپور و بصینه بود. در این شهرها و شهرهای خاوری خراسان پارچه‌های فلزبافت، صنعت مهمی بشمار می‌آمد. بسیاری از پارچه‌های قیمتی که در آنجا بافته می‌شد به اروپای قرون وسطی راه یافت و در اروپا از آن برای اماکن مقدسه، لباس‌های کلیسا و کشیشان و لباس تاجگذاری پادشاهان استفاده می‌کردند. پارچه‌هایی که از آن روزگار باقی مانده اطلاعات ما را دربارهٔ مهارت پارچه‌بافان زمان ساسانیان تکمیل می‌کند.

ابریشم‌بافی

نمونه‌های فراوانی از کارهای ابریشم‌بافی ایران در موزه‌های جهان نگهداری می‌شود و بررسی متخصصان، کیفیت پیشرفتهٔ این هنر را آشکار می‌کند. محققان همچنین روشن کرده‌اند که ابریشم ایران از طریق بازرگانان مسیحی به اروپا راه یافته و برای پوشش بسیاری اجساد قدیسان از این نوع پارچه استفاده شده‌است.
در دوران ساسانی ابریشم و صنعت آن در بیشتر شهرهای ایران و بویژه در شهرهای شوش، شوشتر، دزفول و جندی شاپور رواج فراوانی داشت و هر کدام از شهرهای ایران با سبک های گوناگون نوع خاصی از پارچه را تهیه می‌کردند. بازرگانان ایران در این زمان قدرت خود انحصار ابریشم از چین تا روم را در دست داشتند و گاه پیشرفت صنایع بافندگی و ابریشم کاری ایران به گونه‌ای بوده‌است که نه تنها ایرانیان و خاصه زنان ایران را از نیاز به کالاهای خارجی بی نیاز کرده‌است بلکه به تولید و تجارت ابریشم در روم نیز آسیب رسانده‌است بطوریکه کلیسای بیزانس به ناچار بر آن شده‌است که تا استعمال پارچه‌ها و و بافت‌های ابریشمی ایران را ناروا اعلام کند. بافت حریر نیز در این دوره رونق یافته و از مشرق زمین به اروپا راه یافت.‌

فرش‌بافی

۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰ ۲۷ تیر ۹۷ ، ۲۲:۲۰

شب یلدا

 

شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیم‌کره شمالی زمین است. این شب به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق می‌شود. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن می‌گیرند.

این شب در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیش‌تر و طول شب کوتاه‌تر می‌شود.

«یلدا» واژه‌ایست به معنای «تولد» برگرفته از زبان سریانی که از شاخه‌های متداول زبان «آرامی» است. زبان «آرامی» یکی از زبان‌های رایج در منطقه خاورمیانه بوده‌است. برخی بر این عقیده‌اند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبایی از راست به چپ نوشته می‌شده، وارد زبان پارسی شده‌است.

واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‌شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند و از این رو به دهمین ماه سال دی (به معنای روز) می‌گفتند که ماه تولد خورشید بود.

پیشینهٔ جشن یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.

آنان ملاحظه می‌کردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش‌اند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی - هند و اروپایی، دریافتند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر می‌شوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند.[۱] بدین‌سان در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع می‌شد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده می‌کند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است.[۲] در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، ص ۲۵۵، از روز اول دی ماه، با عنوان «خور» نیز یاد شده‌است و در قانون مسعودی نسخه موزه بریتانیا در لندن، «خُره روز» ثبت شده، اگرچه در برخی منابع دیگر «خرم روز» نامیده شده‌ است.[۳] در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده‌ است:

  • «یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب‌هاست در تمام سال و در آن شب و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل می‌کند و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک می‌باشد و بعضی گفته‌اند شب یلدا یازدهم جدی است[۴]

تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانی‌ترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر می‌پاید، این شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا می‌رسید، آتش می‌افروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر می‌آوردند و خوانی ویژه می‌گستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوه‌های خشک در سفره می‌نهادند. سفره شب یلدا، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوه‌های تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار می‌شد.[۵] در آیین‌های ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می‌گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده‌ها و فرآورده‌های خوردنی فصل و خوراک‌های گوناگون، خوراک مقدس مانند «میزد» نیز نهاده می‌شد.

ایرانیان گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوه‌های البرز به انتظار باززاییده‌ شدن خورشید می‌نشستند. برخی در مهرابه‌ها (نیایشگاه‌های پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول می‌شدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شب‌هنگام دعایی به نام «نی ید» را می‌خوانند که دعای شکرانه نعمت بوده‌است. روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ می‌خواندند و به استراحت می‌پرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز می‌نامیدند).خورروز در ایران باستان روز برابری انسان‌ها بود در این روز همگان از جمله پادشاه لباس ساده می‌پوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستور دادن به دیگری نداشت و کارها داوطلبانه انجام می‌گرفت نه تحت امر. در این روز جنگ کردن و خونریزی حتی کشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود این موضوع را نیروهای متخاصم با ایرانیان نیز می‌دانستند و در جبهه‌ها رعایت می‌کردند و خونریزی به طور موقت متوقف می‌شد و بسیار دیده شده که همین قطع موقت جنگ به صلح طولانی و صفا تبدیل شده‌ است. در این روز بیشتر از این رو دست از کار می‌کشیدند که نمی‌خواستند احیاناً مرتکب بدی شوند که آیین مهر ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می‌شمرد. ایرانیان به سرو به چشم مظهر قدرت در برابر تاریکی و سرما می‌نگریستند و در خورروز در برابر آن می‌ایستادند و عهد می‌کردند که تا سال بعد یک سرو دیگر بکارند.

تأثیر یلدا در جشن‌های دیگر اقوام

  • امروزه محققان معتقدند که مسیحیت غربی چارچوب اصلی خود را که به این دین پایداری و شکل بخشیده به مذاهب پیش از مسیحیت روم باستان از جمله میترایسم مدیون است و برای نمونه تقویم کلیساها، بسیاری از بقایای مراسم و جشنهای پیش از مسیحیت بخصوص کریسمس را در خود نگاه داشته‌ است و کریسمس به عنوان آمیزه‌ای از جشن‌های ساتورنالیا و زایش میترا در روم باستان در زمان قرن چهارم میلادی با رسمی شدن آیین مسیحیت و به فرمان کنستانتین به عنوان زادروز رسمی مسیح در نظر گرفته شد.[۶] هنگام توسعهٔ آیین‌های رازآمیز در اروپا و سرزمین‌های تحت فرمانروایی امپراتوری روم و پیش از از پذیرفتن آیین مسیحیت، رومیان هر ساله در روز ۱۷ دسامبر در جشنی به نام ساتورنالیا به سیاره کیوان (ساترن)، ایزد باستانی زراعت، احترام می‌نهادند. این جشن تا هفت روز ادامه می‌یافت و انقلاب زمستانی را شامل می‌شد. از آنجا که رومیان از گاهشماری یولیانی در محاسبات خود استفاده می‌کردند روز انقلاب زمستانی به جای ۲۱ یا ۲۲ دسامبر حدوداً در ۲۵ دسامبر واقع می‌شد. هنگام عید ساتورنالیا، رومی‌ها اقدام به برپاداشتن جشن و سرور، به تعویق انداختن کسب و کار و منازعات، هدیه دادن به همدیگر و آزادکردن موقتی برده‌ها می‌نمودند. همچنین آیین رازآمیز میترائیسم، بر پایه پرستش ایزد باستان ایران زمین، میترا در سرزمین‌های تحت فرمانروایی روم باستان اشاعه زیادی یافته بود و بسیاری از رومیان، رویداد بلندتر شدن روزها به دنبال انقلاب زمستانی را با شرکت کردن در مراسمی به منظور بزرگداشت میترا، جشن می‌گرفتند. این جشنها و سایر مناسک تا روز اول ژانویه ادامه می‌یافت که رومیان آنرا روز ماه و سال جدید می‌دانستند. پس از استیلای مسیحیت در اروپا، آداب و رسوم آیین مهر که در زندگی مردم و به‌خصوص در میان رومیان نفوذ کرده بود هم‌چنان باقی ماند و با آمدن دین جدید رنگ نباخت. کلیسای کاتولیک روم روز ۲۵ دسامبر را به عنوان زادروز مسیح برگزید تا به مراسم پگانیسم در آن زمان معنا و مفهوم مسیحی بخشد. برای نمونه، کلیسا جشن زادروز میترا خدای نور و روشنایی را با جشن بزرگداشت زادروز عیسی که عهد جدید او را نور و روشنی جهان می‌نامد، جایگزین نمود تا از درآمیختن این دو مناسبت، نفوذ بیشتری بر زندگی مردم داشته باشد و بزرگ‌ترین جشن آیین مهر را در خود حل کنند. اکنون کلیسای ارامنه روز ششم ژانویه را که گفته می‌شود روز غسل تعمید مسیح است را به عنوان روز میلاد مسیح جشن می‌گیرند.[۷] تاریخدانان، تاریخ دقیق زادروز عیسی را نمی‌دانند. فرانتس کومون، باستان‌شناس بلژیکی و بنیان‌گذار میتراپژوهی مدرن و دیگر میتراپژوهان همفکر او مفاهیم آیین میترایسم روم را کاملاً برگرفته از آیین مزدیسنا و ایزد ایرانی میترا (مهر) می‌دانند اما این ایده از دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد به شدت مورد نقد و بازبینی قرار گرفته‌ است و اکنون به یکی از مسائل بسیار مجادله‌برانگیز در زمینه پژوهش ادیان در دنیای روم و یونان باستان تبدیل شده‌ است.[۸]
  • در حدود ۴۰۰۰ سال پیش در مصر باستان جشن «باززاییده‌ شدن خورشید»، مصادف با شب چله، برگزار می‌شده‌ است. مصریان در این هنگام از سال به مدت ۱۲ روز، به نشانهٔ ۱۲ ماه سال خورشیدی، به جشن و پای‌کوبی می‌پرداختند و پیروزی نور بر تاریکی را گرامی می‌داشتند. هم‌چنین از ۱۲ برگ نخل برای تزیین مکان برگزاری جشن استفاده می‌کردند که نشانهٔ پایان سال و آغاز سال نو بوده‌ است.
  • در یونان قدیم نیز، اولین روز زمستان روز بزرگ‌داشت خداوند خورشید بوده‌ است و آن را خورشید شکست ناپذیر، ناتالیس انویکتوس، می‌نامیدند که از ریشهٔ کلمهٔ ناتال که در بالا اشاره شد برگرفته شده‌است و معنی آن، میلاد و تولد است. ریشه‌های یلدا در جشن دیگر مرسوم در یونان نیز باقی مانده‌است از مهم‌ترین این جشن‌های می‌توان به جشن ساتورن اشاره کرد.
  • در قسمت‌هایی از روسیهٔ جنوبی، هم‌اکنون جشن‌های مشابهی به‌مناسبت چله برگزار می‌شود. این آیین‌ها شباهت بسیاری با مراسم شب چله دارد. پختن نان شیرینی محلی شبیه به موجودات زنده، بازی‌های محلی گوناگون، کشت و بذرپاشی به صورت تمثیلی و بازسازی مراسم کشت، پوشانیدن سطح کلبه با چربی، گذاشتن پوستین روی هره پنجره‌ها، آویختن پشم از سقف، پاشیدن گندم به محوطه حیاط، ترانه‌خوانی و رقص و آواز و مهم‌تر از همه قربانی کردن جانوران از آیین‌های ویژه این جشن بوده و هست. یکی دیگر از آیین‌های شب‌های جشن، فالگیری بود و پیشگویی رویدادهای احتمالی سال آینده. همین آیین‌ها در روستاهای ایران نیز کم و بیش به چشم می‌خورند که نشان از همانندی جشن یلدا در ایران و روسیه دارند.
  • یهودیان نیز در این شب جشنی با نام «ایلانوت» (جشن درخت) برگزار می‌کنند و با روشن‌کردن شمع به نیایش می‌پردازند.
  • آشوریان نیز در شب یلدا آجیل مشکل‌گشا می‌خورند و تا پاسی از شب را به شب نشینی و بگو بخند می‌گذرانند و در خانواده‌های تحصیل کرده آشوری تفال با دیوان حافظ نیز رواج دارد.
  • نخستین روز زمستان در نزد خرمدینانی که پیرو مزدک هستند نیز سخت گرامی و بزرگ دانسته می‌شود و از آن با نام «خرم روز» (خره روز) یاد می‌گردد و آیین‌هایی ویژه در آن روز برگذار می‌شود. این مراسم و نیز سالشماری آغاز زمستان هنوز در میان برخی اقوام دیده می‌شود که نمونه آن تقویم محلی پامیر و بدخشان (در شمال افغانستان و جنوب تاجیکستان) است.

جشن یلدا و عادات مرسوم در ایران

ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می‌مانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم می‌دارند تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی روحیهٔ آنان را تضعیف نکند و با به روشنایی گراییدن آسمان به رخت خواب روند و لختی بیاسایند.

  • در آیین کهن، بنابر یک سنت دیرینه آیین مهر شاهان ایرانی در روز اول دی‌ماه تاج و تخت شاهی را بر زمین می‌گذاشتند و با جامه‌ای سپید به صحرا می‌رفتند و بر فرشی سپید می‌نشستند. دربان‌ها و نگهبانان کاخ شاهی و همهٔ برده‌ها و خدمت‌کاران در سطح شهر آزاد شده و به‌سان دیگران زندگی می‌کردند. رئیس و مرئوس، پادشاه و مردم عادی همگی یکسان بودند. البته درستی این امر تایید نشده و شاید افسانه‌ای بیش نباشد. ایرانیان در این شب باقی‌مانده میوه‌هایی را که انبار کرده بودند به همراه خشکبار و تنقلات می‌خوردند و دور هم گرد هیزم افروخته می‌نشستند تا سپیده دم بشارت روشنایی دهد زیرا به زعم آنان در این شب تاریکی و سیاهی در اوج خود است. جشن یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شب‌نشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار می‌شود. متل‌گویی که نوعی شعرخوانی و داستان‌خوانی است در قدیم اجرا می‌شده‌ است به این صورت که خانواده‌ها در این شب گرد می‌آمدند و پیرترها برای همه قصه تعریف می‌کردند. آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه‌های گوناگون است که همه جنبهٔ نمادی دارند و نشانهٔ برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند، این میوه‌ها که اغلب دانه‌های زیادی دارند، نوعی جادوی سرایتی محسوب می‌شوند که انسان‌ها با توسل به برکت‌خیزی و پردانه بودن آنها، خودشان را نیز مانند آنها برکت‌آور می‌کنند و نیروی باروی را در خویش افزایش می‌دهند و همچنین انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمایندگانی از خورشید در شب به‌شمار می‌روند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پُری آن، آینده‌گویی می‌کنند.
  • در خطهٔ شمال و آذربایجان رسم بر این است که در این شب خوانچه‌ای تزیین شده به خانهٔ تازه‌عروس یا نامزد خانواده بفرستند. مردم آذربایجان در سینی خود هندوانه‌ها را تزئین می‌کنند و شال‌های قرمزی را اطرافش می‌گذارند. درحالی که مردم شمال یک ماهی بزرگ را تزئین می‌کنند و به خانهٔ عروس می‌برند.
  • سفرهٔ مردم شیراز مثل سفرهٔ نوروز رنگین است. مرکبات و هندوانه برای سرد مزاج‌ها و خرما و رنگینک برای گرم مزاج‌ها موجود است. حافظ‌خوانی جزو جدانشدنی مراسم این شب برای شیرازی‌هاست. البته خواندن حافظ در این شب نه تنها در شیراز مرسوم است، بلکه رسم کلی چله‌نشینان شده‌است.
  • همدانی‌ها فالی می‌گیرند با نام فال سوزن. همه دور تا دور اتاق می‌نشینند و پیرزنی به طور پیاپی شعر می‌خواند. دختر بچه‌ای پس از اتمام هر شعر بر یک پارچه نبریده و آب ندیده سوزن می‌زند و مهمان‌ها بنا به ترتیبی که نشسته‌اند شعرهای پیرزن را فال خود می‌دانند. همچنین در مناطق دیگر همدان تنقلاتی که مناسب با آب و هوای آن منطقه‌است در این شب خورده می‌شود. در تویسرکان و ملایر، گردو و کشمش و مِیز نیز خورده می‌شود که از معمولترین خوراکی‌های موجود در ابن استان هاست.
  • در شهرهای خراسان خواندن شاهنامهٔ فردوسی در این شب مرسوم است.
  • در اردبیل رسم است که مردم، چله بزرگ را قسم می‌دهند که زیاد سخت نگیرد و معمولاً گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغز گردو و نخودچی و کشمش می‌خورند.
  • در گیلان هندوانه را حتماً فراهم می‌کنند و معتقدند که هر کس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی‌کند و در زمستان سرما را حس نخواهد کرد. «آوکونوس» یکی دیگر از خوردنی‌هایی است که در این منطقه در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه می‌شود. در فصل پاییز، ازگیل خام را در خمره می‌ریزند، خمره را پر از آب می‌کنند و کمی نمک هم به آن می‌افزایند و در خم را می‌بندند و در گوشه‌ای خارج از هوای گرم اطاق می‌گذارند. ازگیل سفت و خام، پس از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه می‌شود. آوکونوس در اغلب خانه‌های گیلان تا بهار آینده یافت می‌شود و هر وقت هوس کنند ازگیل تر و تازه و پخته و رسیده و خوشمزه را از خم بیرون می‌آورند و آن را با گلپر و نمک در سینه‌کش آفتاب می‌خورند.(آو= آب و کونوس = ازگیل). در گیلان در خانواده هایی که در همان سال پسرشان را داماد یا نامزد کرده‌اند رسم است که طبقی برای خانواده نوعروس می فرستند. در این طبق میوه‌ها و خوراکی‌ها و تنقلات ویژه شب چله به زیبایی در اطراف آراسته می‌شود و در وسط طبق هم یک ماهی بزرگ (معمولا ماهی سفید) تازه و خام همراه با تزیین سبزیجات قرار می‌گیرد که معتقدند باعث خیر و برکت و فراوانی روزی زوج جدید و همچنین سلامت و باروری نوعروس می‌گردد
  • مردم کرمان تا سحر انتظار می‌کشند تا از قارون افسانه‌ای استقبال کنند. قارون در لباس هیزم‌شکن برای خانواده‌های فقیر تکه‌های چوب می‌آورد. این چوب‌ها به طلا تبدیل می‌شوند و برای آن خانواده، ثروت و برکت به همراه می‌آورند
  • در کردستان نیز خانواده‌هایی که عروس به خانه بخت فرستاده‌اند‌ خوانچه‌هایی حاوی هندوانه و آجیل و همچنین هدیه را به خانه نو عروس و داماد می‌فرستند

 

۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰ ۲۶ تیر ۹۷ ، ۰۳:۱۲


تاریخ ایران



اختراع خط

پیش از تاریخ به زمانی گفته می‌شود که انسان هنوز موفق به اختراع خط (نوشتار) نگردیده بود. از حدود ۳۶۰۰ سال ق. م. انسان موفق به اختراع خط گردید. پیش از این پنداشته می‌شد نخستین مخترعین خط ابتدا سومریان (۳۶۰۰ پ. م.) و سپس ساکنان نواحی جنوبی میان‌رودان و تمدن ایلام در خوزستان باشند. با کاوش‌های جدید مشخص شد اختراع خط و نوشته، مربوط به تمدن جیرفت در ایران است بر اساس سنگ نوشتهٔ جدیدی که در نوامبر سال ۲۰۰۷ در کاوشگاه جیرفت یافت شد.

ایران پیش از تاریخ

دوره پیش از تاریخ خود به سه دوره تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از: ۱- پارینه‌سنگی (عصر حجر قدیم). ۲- فرا پارینه سنگی. ۳- نوسنگی (عصر حجر جدید). در ایران تپه‌های باستانی بسیاری از دوره نوسنگی باقی مانده‌است از جمله تل باکون ٍ جری ٍ موشکی و... در فارس ٍ تپه شوش ٍ چغا بنوت ٍ چغا میش و... در خوزستان، گنج دره، سراب و آسیاب در کرمانشاه و در دیگر نقاط ایران.

 

دوران پارینه سنگی ایران به سه دوره پارینه سنگی آغازین، میانی، پایانی و یک دوره کوتاه بنام فرا پارینه سنگی تقسیم می‌شود. فرهنگهای مرتبط با پارینه سنگی قدیم ایران شامل فرهنگ ساطور ابزار الدوان و فرهنک تبر دستی آشولی هستند. کهنترین شواهد این دوره که مربوط به فرهنگ الدوان است در اطراف رود خانه کشف رود در شرق مشهد یافت شده‌است. این شواهد شامل تعدادی ابزار سنگی ساخته شده از کوارتز است که شامل تراشه و ساطور ابزار هستند. طبق نظر کاشفین این مجموعه حداقل ۸۰۰ هزار سال قدمت دارد. از فرهنگ آشولی نیز مدارک بیشتری در شمال غرب و غرب کشور بدست آمده‌است. برخی از مکانهای مهم شامل گنج پر در رستم آباد گیلان، شیوه تو در نزدیکی مهاباد، پل باریک در هلیلان لرستان هستند. از دوران پارینه سنگی میانی که فرهنگ ابزار سازی آن موستری گفته می‌شود، شواهد بیشتری در غارها و پناهگاهها یافت شده‌است که اغلب مربوط به زاگرس مرکزی هستند. این دوره از حدود ۲۰۰ تا ۱۵۰ هزار سال پیش شروع شده و تا حدود ۴۰ هزار سال پیش ادامه داشته‌است. انسان‌های نئاندرتال در این دوره در ایران می‌زیستند که بقایای اسکلت آنها در غار بیستون یافت شده‌است. مکانهای مهم این دوره غارهای بیستون، ورواسی، قبه و دو اشکفت در شمال کرمانشاه، قمری و گر ارجنه در اطراف خرم آباد، کیارام در نزدیکی گرگان، نیاسر و کفتار خون در نزدیکی کاشان، قلعه بزی در نزدیکی اصفهان و میرک در نزدیکی سمنان است. دوران پارینه سنگی جدید ایران از حدود ۴۰ هزار سال پیش آغاز و تا حدود ۱۸ هزار سال پیش ادامه یافته که مقارن با مهاجرت انسان هوشمند جدیدی به ایران است. آثار این دوره در اطراف کرمانشاه، خرم آباد، مرو دشت و کاشان یافت شده‌است. فرهنگ ابزار سازی این دوره تیغه و ریز تیغه برادوستی است. آثار دوره بعدی فراپارینه سنگی در غرب زاگرس و شمال البرز بدست آمده که فرهنگ زرزی خوانده می‌شود.

ساکنین ایران را قبل از رسیدن ایرانیان می‌توان زیر عنوان کلی کاسپین که دریای خزر بنام آنهاست جمع نمود، کاسپینها کشاورزی می‌کردند. این مردم نخستین کشاورزان جهان بوده‌اند و کشاورزی از سرزمین آنها به خاکهای رسوبی رودخانه‌های سند و سیحون و جیحون و دجله و فرات رسیده‌است. در دوران نوسنگی در برخی نواحی آسیای غربی (خاورمیانه)، انسان از مرحله جمع‌آوری و شکار به مرحله کشت و اهلی کردن برخی جانوران، انتقال یافت.

روستانشینی

قدیمیتری آثار سکونت روستا نشینان اولیه در غرب زاگرس و شمال خوزستان یافت شده‌است.برخی از این روستاهای اولیه گنج دره، سراب و آسیاب در نزدیکی کرمانشاه، علی کش در دهلران، گوران در هلیلان و چغا بنوت در شمال خوزستان است. قدیمیترین مدارک اهلی شدن بز در مکان گنج دره در نزدیکی کرمانشاه کشف شده که حدود ۱۰ هزار سال قدمت دارد.

بین هفت تا هشت هزار سال پیش مراکز روستانشین در چند نقطه از ایران، در منطقه تمدن جیرفت در تمدن تپه سیلک نزدیک کاشان و در اطراف مرودشت و در فاصله کمی از شوش، قدیمیترین شهر موجود دنیا، وجود داشته‌است. شوش یکی از قدیمیترین سکونتگاههای شناخته شدهٔ منطقه‌است، با وجود اینکه نخستین آثار یک دهکدهٔ مسکونی در آن مربوط به ۷۰۰۰ سال پیش از میلاد هستند.

در طول تاریخ، مهاجرت‌های انسانی و جابجایی انسان‌ها همواره به دلیل دستیابی به شرایط بهتر برای زندگی بوده‌است، در دوران باستان این شرایط بهتر عبارت از آب فراوان‌تر و خاک حاصلخیزتر برای کشاورزی بوده‌است. به عنوان نمونه‌ای از اینگونه مهاجرت‌ها می‌توان از دو کوچ بزرگ نام برد: نخست، کوچ هندیان آریایی از پیرامون کوهستان‌های هندوکش به سرزمین‌های پنجاب و پیرامون رود سند و دیگری، کوچ ایلامیان و سومریان، به سرزمین‌های باتلاقی تازه خشک شده خوزستان در ایران و میانرودان انجام شده‌است. از اینگونه مهاجرت‌ها تمدنهای بزرگ یا گروههائی از تمدنهای بزرگ برخاستند. ویل دورانت، این آثار تمدن را کهن‌ترین آثار تمدن بشر دانسته‌است.

کهن‌ترین نشانه‌های تمدن انسانی، مربوطه به ۵۰۰۰ سال ق. م. است که در ایران تمدن شهر سوخته در سیستان، تمدن عیلام در خوزستان، تمدن جیرفت در کرمان، تمدن تپه‌حصارِ در دامغان، تمدن تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تپه گیان نهاوند، تمدن کاسی‌ها (در لرستان امروز)، پیدا شده‌است. از روی یک قسمت از آثار تمدن تپه سیلک، که گمان می‌رود مربوط به هزاره چهارم پ.م. باشد، پیدا شده‌است که اهالی آنجا به بافندگی و کارکردن با فلزات و استعمال مهر و چرخ کوزه گری پی برده بودند.

ایران نخستین سرزمینی است که در آن مردم به استخراج و استعمال فلزات پی برده‌اند. تعدادی از نخستین کوره‌های ذوب مس در تل ابلیس کرمان مربوط به هزاره پنجم ق.م. بدست آمد و اشیاء مسی شامل سنجاق و درفش، مهر و دستبند و حلقه انگشتر از آنها کشف گردید. قدیمی‌ترین فلزی که مورد استفاده انسان قرار گرفته مس بوده‌است. این فلز در ۴۵۰۰ ق. م. در آسیای غربی مورد استفاده بوده‌است.


از اواسط دوران فلز، بجز مس، فلزات دیگری چون قلع، طلا، نقره در چرخه فن‌آوری مردمان آن عصر پدیدار شدند و شاید به این دلیل است که این دوره را دوره فلز نام نهاده‌اند نه دوره مس. برنزهای مشهور به لرستان اهمیت ایران را به‌عنوان یک مرکز فلزکاری بطور روشن نشان می‌دهد. رویدادی مهم در هزاره سوم پ.م. که تأثیرگذار در زندگی ساکنان فلات ایران و خصوصاً دشت خوزستان است عبارت است از کشف فلز آلیاژی مفرغ. از مراکز مهم فرهنگهای عصر مفرغ ایران غرب ایران و حوزه زاگرس مرکزی (لرستان پیشکوه و پشتکوه) بوده‌است. مفرغ ساخته شده در کوهپایه‌های زاگرس به سومر و عیلام صادر می‌شده‌است.

شهرنشینی

شهرنشینی، شهر به مفهوم اخصّ آن از اواخر هزاره چهارم پ.م. و خصوصاً هزاره سوم پ.م. در ایران موجودیت یافت. شهر شوش یکی از قدیمیترین (۴۰۰۰ سال پ. م.) سکونتگاههای شناخته شدهٔ منطقه‌است. شهرهای مهم ایران در هزاره سوم پ.م. عبارت‌اند از: تپه حسنلو و هفتوان تپه در آذربایجان - تمدن تپه سیلک (در کاشان) - تپه‌حصارِ در دامغان - تپه گیان نهاوند، - گودین، کنگاور - شاه‌تپه و تورنگ تپه گرگان - تپه قبرستان بویین زهرای قزوین - شوش، خوزستان - تمدن جیرفت، تپه یحیی و شهداد، کرمان - ملیان، فارس - شهر سوخته در زابل.

پایان عصر مفرغ و کشف آهن (شروع دوره آهن) مقارن است با رویدادهای مهم تاریخی و فرهنگی که در هزاره دوم پ.م. زمینه‌ساز تشکیل سلسله‌ها و ظهور نخستین حکومتهای مستقل در هزاره‌های دوم و اول پ.م. همچون: ماننا، اورارتو و ماد و سرانجام امپراتوری وسیع هخامنشی شدند عبارت‌اند از مهاجرت آریایی‌ها به فلات ایران، روی کار آمدن دولتهای مستقل به جای دولت شهرهای پیشین، و تجمع اقوام و قبایل مختلف (مقیم و مهاجر) خصوصا در مناطق غربی و شمال غربی ایران که هر کدام قلمرو خاص خود را داشتند. این اقوام در شمال غربی ایران با اورارتو و آشور همسایه شدند.

به قدرت رسیدن حکومت عیلام

ایلامیان یا عیلامی‌ها مجموعه اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م.، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی پشتهٔ ایران فرمانروایی داشتند.

آنطور که از اسناد و کتیبه‌های آشوری برمی آید عیلام نامی است که آشوریان بر این سرزمین نهاده‌اند خود آنها سرزمینشان را انشان می‌نامیدند و در کتیبه‌های هخامنشی هم به کرّات از همین نام استفاده شده‌است. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین‌های خوزستان، فارس، ایلام و بخش‌هایی از استان‌های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می‌شد.

پس از تمدن جیرفت می‌توان ایلامیان را نخستین مخترعان خط در ایران دانست. البته برخی معتقدند تمدن جیرفت منشاء خط نوشتاری ایلامیان بوده‌است که بعدها در کشور گسترش یافت و به شوش رسید.[۱۰]

به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم‌ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.

سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثر گذار بوده‌است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند.

ورود آریائیان

آریائیان حدود دوهزار سال پ. م. به شکل قبیله‌های کوچک در دورترین نقطه شرقی فلات ایران و در مغرب فلات پامیر و برخی معتقدند آنها در شمال کوههای هندو کش و یا در روسیه اطراف دریاچه آرال می‌زیستند.[۱۱] اینان زبان و آداب و رسوم مشترکی داشتند. در دوران باستان، اقوام هندی و ایرانی (آنان که به زبان‌های هند و ایرانی سخن می‌گفتند) خود را آریایی می‌نامیدند. نمونهٔ این اشاره‌ها را می‌توان در اوستا، سنگ‌نبشته‌های هخامنشی و متن‌های کهن هندو (مانند ریگ‌ودا) دید.

بعدها، باافزایش تعداد اعضا، این قبایل ناچار به مهاجرت شدند و به نواحی شرق و غرب و جنوب سرزمین اصلی خود کوچ کردند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست، اما به نظر می‌رسد دشوار شدن شرایط اقلیمی و کمبود چراگاه‌ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده و در دوره‌های مختلفی صورت گرفته‌است که در پایان دوران نوسنگی (۷۰۰۰ سال پ.م.) آغاز شد و تا ۴۰۰۰ پ.م. ادامه داشته‌است. آریاییان ساکن سرزمین‌هایی هستند که از دورترین مرزهای شرقی هندوستان تا اروپا امتداد دارد. به همین جهت به آنان نژاد هندو-اروپایی گفته می‌شود.

نخستین آریایی‌هایی که به ایران آمدند شامل کاسی‌ها (کانتوها - کاشی‌ها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسی‌ها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک می‌شناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارس‌ها در قسمت جنوبی و پارت‌ها در حدود خراسان امروزی. نخستین دسته از آریاییان که در نواحی غرب ایران موفق به تشکیل حکومت شد، قوم ماد بود. پارس‌ها، قوم دیگر آریایی، ابتدا در نواحی شمال و غرب ایران ساکن شدند و سپس به تدریج به سوی جنوب کوچ کردند. پارس‌ها شاهنشاهی هخامنشیان را بر پا کردند. پارت‌ها، دیگر قوم آریایی، ابتدا در نواحی شرقی حدود ماورالنهر می‌زیستند. آنان موفق به تشکیل شاهنشاهی اشکانی شدند.

تورانی‌ها و سکاها نیز از اقوام آریایی بودند که از سوی شمال به سرزمین ایران وارد شدند. این اقوام تمدنی پایین تر از دیگر اقوام آریایی داشتند. دسته‌ای از سکاها که از راه قفقاز به داخل ایران راه یافتند، ابتدادردامنه کوههای زاگرس جای گرفتند. اما بعدها به سکستان رفتند و آن سرزمین را به کانون تمدنی بزرگ، (شهر سوخته زابل) بدل ساختند. بیشتر افسانه‌های شاهنامه، درمیان قوم سکا و سرزمین ایشان که سکستان و بعدها سیستان خوانده شد اتفاق افتاده‌است.

واژه آریا که معنای آزاده، شریف و بزرگوار می‌دهد به قومی از نژاد هندواروپایی گفته می‌شدکه نیاکان مردمان سرزمینهای ایران، بخشی از آسیای میانه و هندوستان و بخش‌هایی از اروپاهستند. (البته گسترهٔ تاریخی این دو سرزمین که در برگیرندهٔ بخش‌هایی از شبه قارهٔ هند، آسیای میانه، خاور میانه و آسیای کوچک امروزین است).

درباره خاستگاه آریائیان که در نوشته‌های کهن اوستا از آن به نام ایرانویج نام برده شده‌است چند دیدگاه طرح شده‌است:

یکی از این دیدگاه‌ها می‌گوید که آریائیان در حدود هشت‌هزار سال پیش در جنوب سیبری و در اطراف دریاچه آرال می‌زیستند که با مهاجرتی که به طرف جنوب داشتند بخشی به هند و افغانستان و بخشی نیز به طرف کوههای قفقاز حرکت کرده‌اند که قوم‌های ماد و پارس از کوهها گذشتند و در اطراف دریاچه ارومیه سکنی گزیداند و بخش دیگری به سمت اروپا حرکت کردند. دیگر دیدگاه‌ها آناتولی؛ آذرآبادگان؛ قفقاز و... را خاستگاه نخست این قوم می‌داند.
تازه‌ترین دیدگاه در این باره را جهانشاه درخشانی طرح کرده‌است. درخشانی خاستگاه این قوم را بستر کنونی خلیج فارس می‌داند که در دوران یخبندان بی آب بوده و پس از بالا آمدن آبهای دریای آزاد آریاییان به تدریج به فلات ایران و پهنه‌های میان‌رودان تا اسرائیل کوچ کرده‌اند و تمدن‌های آغازین آن دیارها را بنیاد گذارده‌اند. بر پایه همین دیدگاه پهنه‌های شمالی نمی‌توانسته‌اند خاستگاه آریائیان بوده باشند زیرا هوای سرد دوران یخبندان امکان زیست در آن مناطق را نمی‌داده‌است
۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰ ۲۶ تیر ۹۷ ، ۰۲:۵۳
ارتش هخامنشی

ارتش هخامنشی :
مقارن سال ۵۵۶ پیش از میلاد کوکب سعادت کورش بزرگ سردودمان هخامنش از افق کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوری با شکوهی تشکیل گردید که تا آن زمان چشم روزگار نظیر آن را ندیده بود. شالوده‌ارتش ایران نیز در همان وقت به دست توانای آن شاهنشاه بزرگ ریخته شد و در اثر فداکاری و جان بازی همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره در طول چند قرن از تجاوز بیگانگان محفوظ ماند.
 
سپاه پیاده
بنا به گفته گزنفون، تاریخ‌نگار یونانی، موقعی که کورش بزرگ فرماندهی ارتش پارس را به عهده گرفت، رسته‌ی اصلی ارتش ، پیاده بود که بیش‌تر برای رزم از دور بار آمده و به تیر و کمان و زوبین و فلاخن مسلح بود. کورش برای ایجاد و تقویت روح جنگاوری، به سی هزار نفر از سربازان پارسی که مطابق اصول تربیت کشور پارس دارای خصایل سپاهیگری برجسته‌ایی بودند، دستور دادند اسلحه خودشان را به نیزه و شمشیر تبدیل کنند و به مبارزه از نزدیک و رزم تن به تن خو بگیرند.
آن رسته را "پیادگان سنگین اسلحه" مى خواندن و سلاح رسمى ایشان عبارت از یک نیزه بلند و یک
 
یا تبرزین بود که با دست راست به کار مى بردند و یک سپر کوچک که از ترکه محکم بافته شده بود و  شمشیر
 
چپ مى گرفتند و به سینه خود هم جوشن مى بستند. سایر افراد پیاده به تیروکمان و فلاخه و در دست
زوبین مسلح بودند که در میدان رزم به عنوان دسته هاى امدادى به کار مى رفتند
 
آنگونه که از تصاویر و یافته‌های باستان ‌شناسی بر می‌آید، ابزار جنگی این دسته از سپاهیان هخامنشی عبارت بود از: نیزه و تیر، سپرهای کوچک و هلالی بافته شده از نی، سپرهای بیضی شکل دارای یک برآمدگی فلزی در وسط به نام گل سپر که معمولا تصاویر زیبایی بر آن نقش شده‌اند، سپرهای بزرگ و مستطیلی، دشنه‌های ایرانی که دسته آنها طبق عادت معمول ایرانیان به صورت سر یک جانور ساخته می‌شد، دشنه‌ای کوتاه به نام «اکیناکه» که به کمر می‌‌آویختند، چاقوهایی که دسته آنها به شکل حیوان‌هایی مانند شیر، گاو و بزکوهی ساخته شده بود و کمان که مشخصه قومیت ایرانی بود، به همراه کمان ‌دانی که خاص ایرانیان بود.
سواره نظام
بنا به گفته گزنفون، کورش در مدت اقامت در دربار ماد و در نخستین برخورد با سوارهای لیدی در نبرد « پتریوم » تشخیص داد که سواران پارس نسبت به سوارهای مادی و به خصوص سوار نظام معروف لیدی خیلی ضعیف‌اند، به همین جهت تعداد سوارهای پارسی را از دو هزار نفر به ده هزار نفر رسانید و برای تشویق و ترغیب جوانان به سواری و سوارکاری، مقرر داشت هر کسی که از دولت اسب می گیرد باید همیشه سواره حرکت کند و به مرکب خود مأنوس و علاقمند بشود و در حسن نگاهداری آن از جان و دل بکوشد و برای سوارکاران خوب امتیازها و جوایزی قائل گردید که در مسابقه‌ها به آنان اعطاء می‌شد.
ارابه‌های داس‌دار
یکی از اختراعات تازه ایرانیان در عصر پرتحرک سده پنجم پیش از میلاد اختراع «ارابه داس دار» بود. این ارابه از هر طرف نیزه و شمشیرهای تهدیدکننده و در مرکز چرخ‌ها کاردهای داس مانندی داشت که نوک بعضی به طرف پایین و برخی دیگر به طرف بالا خمیده بود.
این کاردها هر چیزی را که بر سر راه اسب‌های در حال تاخت قرار می‌گرفت،‌تکه‌تکه می‌کرد. در حقیقت ایرانیان پیروزی‌های خود را تا پایان سده چهارم پیش از میلاد مدیون این اختراع‌اند.
بنا به روایت گزنفون تا زمان کورش بزرگ ارابه های جنگی معمول آن دوره را مطابق مرسوم «تروایی‌ها» می‌ساختند و به کار می‌انداختند و این نوع ارابه‌ها بین مادی‌ها و آشوری‌ها و سایر ملت‌های آسیایی معمول شده بود. کورش در ضمن آزمایش آن‌ها دستور داد ارابه های جدیدی بسازند که برای جنگ مناسب‌تر باشد. چرخ‌های آن ارابه‌ها را محکم تر و محور آن‌ها را درازتر از ارابه‌های قدیمی گرفتند تا از خطر خرد شدن چرخ‌ها و واژگون شدن ارابه‌ها بهتر جلوگیری شود.
 
کرسی راننده‌ی ارابه از چوب خیلی محکم و به صورت برجکی ساخته می‌شد که بلندی آن فقط تا محاذی آرنج‌های راننده می‌رسید تا او در راندن اسب‌ها آزاد باشد. در دو انتهای محور چرخها دو داس آهنی به پهنای دو «ارش» رو به پایین و درست در زیر آن‌ها دو داس دیگر رو به بالا نصب کرده بودند که در موقع تاخت ارابه‌ها این داس‌ها به هر چیزی که برمی‌خوردند از هم می‌شکافتند.
 
از ارابه‌های جدید در زمان کورش سیصد دستگاه تهیه شد و به فرمان او محل این ارابه‌ها در آرایش جنگی ، جلو خط اول پیاده نظام بود و مأموریت اصلی آن‌ها تاختن بر روی صفوف دشمن و شکافتن آرایش او و باز کردن راه و هموار ساختن خط سیر پیاده نظام حمله بود. هجوم وحشت آور و برق آسای ارابه‌ها هر گونه مقاومتی را در معبر خود متلاشی می‌ساخت.
ارابه‌های داسدار تا اواخر دوره هخامنشیان در ارتش ایران معمولبوده و در نبرد « گوگمل » یعنی آخرین نبرد داریوش سوم با اسکندر در اردوی ایران دویست ارابه داس‌دار وجود داشته و در این مورد دیودور می گوید: « حمله‌ی ارابه های داس‌دار بسیار وحشت آور و برش داس‌های آن‌ها به اندازه‌ایی تند و تیز بود که افراد پیاده مقدونی را به دو نیم می کرد». به علاوه، در همین نبرد پنجاه فیل جنگی در اردوی داریوش سوم وجود داشته که موجب هراس و واهمه‌ی مقدونیان گردیده است و از قرار معلوم استفاده از فیل در جنگ از موقع تسلط ایران به حبشه و آفریقای شمالی و هندوستان غربی در ارتش ایران معمول شده است.
 
گردونه‌ها
علاوه بر اربه‌های داس‌دار، کورش بزرگ به ابتکار خویش دستور داد گردونه‌ها یا برج‌های چوبی بلند و چرخداری ساختند که هریک دارای هشت مال بند بود و هشت گاومیش به آن‌ها بسته می شد؛ هر برجی به چند خانه تقسیم و در آن بیست تن کماندار قرار می گرفتند.
البته حرکت این گردونه ها کند بود و در موقع جنگ مانند حصاری پشت سر خطوط پیاده نظام صف می کشیدند تا چنان که در اثر شدت فشار دشمن پیاده نظام خودی مجبور به عقب نشینی بشود به محض رسیدن به نزدیکی صف این ارابه‌ها، هم مهاجم ناگهان زیر باران تیرکمانداران ارابه‌ها افتاده و مجبور به توقف گردد و هم پیاده نظام خودی در پناه ارابه‌ها قادر به خودآرایی شود و بار دیگر" به حمله مبادرت کند.
ارتفاع این گردونه‌ها به اندازه‌ای بود که کمانداران از بالای آن‌ها به طور کامل بر دشمن مسلط می‌شدند و بعضی وقت‌ها نیز فرماندهی برای مشاهده‌ی اوضاع صحنه نبرد به یکی از این گردونه‌ها سوار می‌شد و از بالای آن عملیات طرفین را زیر نظر می گرفت.
 
نیروی دریایی
در زمان داریوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشی به فکر ایجاد نیروی دریایی افتاد و ابتدا از کشتی‌های مستعمرات یونانی آسیای صغیر و مردم مصر و فینیقیه استفاده کرد. ولی بعد به فرمان شاه در فینیقیه و کاریه و یونیه و سواحل بوسفور کشتی‌هایی ساخته شد که مطابق نوشته‌های هردوت از کشتی‌های یونانی بزرگتر و سرعت سیرشان بیش‌تر بوده است.
به طور کلی کشتی‌های نیروی دریایی هخامنشی بر سه نوع بوده است:
1-
کشتی‌های «تری روم» که دارای سه ردیف پارو زن در سه طبقه بوده و کشتی جنگی محسوب می شده است.
2-
کشتی‌های دراز مخصوص حمل و نقل اسب‌ها و سوار نظام.
3-
کشتی‌های کوچک‌تر برای بارکشی و حمل آذوقه و وسایل اردویی.
ملوانان این کشتی‌ها اغلب از فنیقی‌ها و یونانی‌ها و یا مصری‌ها بودند، ولی افسران آن‌ها همیشه از بین پارسی‌ها و مادی‌ها انتخاب می‌شدند. بطوری که از گفته‌ی مورخ مذکور بر می آید، بارگیری این کشتی‌ها به وزن امروز 5 تا 15 تن بوده است، تعداد کشتی‌های ایران را در زمان خشایارشا چهار هزار فروند ذکر کرده اند.
 
از روی اطلاعاتی که مورخین مذکور به ما می دهند معلوم می شود که ایرانی‌ها به امر دریانوردی آشنایی داشته‌اند، چنان که در زمان داریوش دو گروه اکتشافی از سواحل بحرالجزایر (دریای اژه) به یونان و ایتالیا و از هند به دریای عمان و بحر احمر و از راه نیل به دریای مغرب فرستاده می شود و در زمان خشایارشا گروهی برای کشف سواحل آفریقا مأمور می شوند.
در دوران هخامنشیان در بعضی از جنگ‌ها دیده می شود از قوای مزدور و اجیر یونانی هم استفاده می‌کرده‌اند و همین موضوع بیش‌تر در سستی انضباط و اختلال ارتش آن دوره ایران دخالت داشته است. چنان که بعدها در جنگ‌های کورش کوچک با اردشیر یا جنگ‌های داریوش سوم با اسکندر نتایج این کار به خوبی معلوم شد.
 
آرایش جنگی
ایرانیان پیش از هر کارزار و پیش از هر اقدامی، ابتدا نقشه جنگی می‌کشیدند و در انجمنی از سران لشکر نقشه را به دقت مورد بررسی قرار می‌دادند. کاری که بعدها در سراسر دنیا به اصلی مهم در جنگ‌ها بدل شد.
برای این که با شیوه‌ی به کارگیری رسته‌های مختلف در آن دوره آگاه شویم، آرایش جنگی قوای کورش را در نبرد «تمبره» از روی کتاب گزنفون بررسی می‌کنیم:
1.
در جلوی جبهه یک‌صد ارابه‌ی داسدار در یک خط.
2.
در پشت سر ارابه‌ها در خط اول گروه حمله‌ای مرکب از پانزده هزار پیاده سنگین اسلحه پارسی با آرایشی به عمق دوازده صف؛ پهلوهای این خط در هر طرف با چهار هزار سوار پارسی به عمق چهار صف پوشیده شده بود.
3.
زوبین اندازان در خط دوم برای این که زوبین‌های خود را از بالای سر خط اول به مسافت نزدیک پرتاب کنند.
4.
کمانداران در خط سوم قرار گرفته بودند و تیرهای خود را از بالای سر افراد خطوط جلو به مسافت دور می انداختند.
5.
واحدهای احتیاط که عبارت از نصف دیگر پیاده نظام سنگین اسلحه بود، درخط چهارم قرار داشت.
6.
در پشت سر این خطوط برج‌های متحرک یا گردونه‌ها در یک صف قرار داشته و حصار محکم و متینی را تشکیل می‌دادند.
گزنفون در آرایش جنگی کورش از اسواران «جماز» هم ذکری می کند که فقط برای رم دادن اسب‌های لیدی مورد استفاده بود. به گفته‌ی گزنفون علاوه بر پرچم‌هایی که قسمت‌های مختلف هر یک برای خود داشتند، پرچم فرماندهی ایران عبارت از «عقاب زرین» بود که با بال‌های افراشته به چوب بلندی نصب کرده بودند. گزنفون اضافه می کند که در زمان او هم پرچم پادشاهان ایران به همین صورت بوده است.
 
سازمان نوین
تشکیلات ارتش در دوره باستان، خصوصا دوره هخامنشی آنگونه که از منابع یونانی و نیز کتیبه‌ها و الواح هخامنشی بر می‌آید، بسیار سازمان یافته بوده است.
نظام تقسیم ‌بندی این ارتش ده‌ دهی بوده و به گفته مورخان یونانی، این تقسیم ‌بندی بسیار بهتر از تقسیم ‌بندی نظامیان یونان بوده است و گویا تا زمان مغول در سپاهیان آسیایی نظیرنداشته است. ده جنگجو یک دسته را زیر فرمان دهبد (از واژه دثه پیتی) تشکیل می‌داد؛ ده دسته یک گروه می‌شد زیر فرمان صدبد (ثته پیتی)؛ ده گروه یک «هنگ» را به سرداری هزاربد (از واژه هزار پیتیش) می‌ساخت؛ ده هنگ تشکیل یک «لشگر» می‌داد زیر نظر یک بیوربد (بئیورپیتی).مشابه همین تقسیم‌بندی را امروزه نیز در ارتش می‌بینیم. این سازمان ده ‌دهی از راه ایران در سازمان‌های یهودی، ارمنی، یونانی و حتی آلمان قدیم، یعنی گوتیک نیز نفوذ یافت.
بالاترین قدرت نظامی هخامنشیان شش لشکر بود که با «سپاه جاودان» هفت لشکر را تشکیل می‌دادند و بدین گونه تعداد کل لشکر‌ها به عدد مقدس هفت می‌رسید.
مورخین یونانی براین عقیده هستند که در زمان داریوش اول ارتش ایران سازمان نوینی پیدا کرد و پادگان‌های ثابتی در پایتخت‌های مختلف و مرکزهای کشورهای تابع ایران و قلعه‌های مرزی ایجاد شد. داریوش بزرگ ضمن اصلاحاتی در سازمان کشوری ایران از لحاظ سازمان لشکری و گسترش نیروهای انتظامی ، مملکت خود را به پنج منطقه‌ی نظامی تقسیم و فرماندهی هر منطقه‌ایی را به یک سپهسالار تفویض نمود. در پایتخت اصلی ایران، که مقر پادشاه بود، گارد مخصوصی مرکب از دو هزار سوار و دوهزار پیاده از بزرگ‌زادگان پارسی و مادی و شوشی تشکیل یافته بود که از حیث اسلحه و ساز و برگ ممتاز و مأمور حفاظت شاه بودند. اسلحه آنان عبارت از یک نیزه بلند، یک کمان دراز و یک ترکش پر از تیر بود که در مواقع تشریفات، به نوک نیزه‌های بلند سربازان یک گلوله زرین یا سیمین نصب می شد.
داریوش سپاه مخصوص دیگری تشکیل داد که عده‌ی افراد آن به ده هزار نفر می رسید و به ده هنگ تقسیم می شد. این عده را «سپاه جاویدان» می‌خواندند، زیرا هیچ گاه از تعداد آن کاسته نمی شد و به جای کسانی که می‌مردند یا در جنگ کشته می‌شدند، بی‌درنگ کسان دیگری را می‌گماشتند. افراد این سپاه همگی رزم آزموده ودلیر و چالاک و در تیراندازی و سواری سرآمد دیگران بودند.در بررسی ارتش هخامنشی، یکی از جنبه‌های اعجاب بر‌انگیز آن وجود همین سپاه جاودان است. این سپاه ده هزار نفری «سپاه آماده باش» شاهنشاه ایران را تشکیل می‌دادند و نگهبانان شاهی بودند.
تصویر سربازان جاویدان را در نگاره‌های جبهه شرقی آپادانا، یعنی همان نمای اصلی و نخستین تالار بار تخت جمشید، پشت‌ سر شاه که بر تخت نشسته، در سه ردیف روی هم می‌توان دید. در این تصویر، تعداد حدود صد سرباز به نمایندگی از ده هزار سرباز نقش شده‌اند.
لباس بلند چین دار هخامنشی، کفش ایرانی سه‌بندی و نوار بی‌گره دور سر آنان نشان از پارسی بودن این افراد دارد.
ایران‌شناسان از این نقوش نتیجه می‌گیرند که همه افراد «ده هزار جاودانان» از پارس‌ها بوده‌اند. نیزه دست همه این سربازان در قسمت پایین به یک انار کوچک ختم می‌شود. از این‌رو، یونانیان آنان را «سیب بر» نامیده‌اند.
برهمه سپاه یک «سپاهبد» یا سپهبد (سپادپیتی) فرمان می‌راند که فرمانده کل گارد جاویدان و دارای قدرت فوق‌العاده‌ای بود. این سپاهبد یا خود شاهنشاه بود و یا توسط شاه از افراد خانواده خود و یا از میان دوستان طرف اعتمادش بر‌گزیده می شد.
یکی از خصایص دوره هخامنشی، ‌شرکت خود سپاهبدان و سرکردگان در نبرد بود و تعداد زیادی از آنان هم در میدان‌های جنگ کشته شدند. مثلا از یازده پسر داریوش بزرگ پنج تن جان خود را در لشکرکشی به یونان از دست دادند.
به گزارش استرابون،‌ تاریخدان و جغرافی‌دان یونانی، سربازان ایرانی را از 20 تا 50 سالگی در ارتش به خدمت می‌گرفته‌اند. تمرین‌های سپاهیان ایرانی به ویژه پسران نجبا بسیار دشوار بود و باید انواع ورز‌ش‌ها، ساختن انواع ابزارها، تیراندازی و نیزه ‌پرانی و نیز استقامت در جاهای سخت و راه‌های طولانی را می‌آموختند تا ورزیده شوند و بیش از همه باید حقیقت ‌گویی را می‌آموختند. به هنگام نبرد، سربازان به منظور حفاظت از بدن جوشن نیز می پوشیدند و کلاهی آهنین بر سر می‌گذاشتند.
در زمان داریوش، در مرکز هر یک از کشورهای تابع ایران پادگان‌های ثابتی برای حفظ امنیت و جلوگیری از تجاوز احتمالی همسایگان برقرار شد. عده افراد این پادگان‌ها نسبت به وسعت و اهمیت منطقه تغییر می‌کرد، چنان که هردوت عده‌ی پادگان ایرانی مأمور مصر را 240 هزارنفر ذکر می کند. در قلعه‌های سرحدی هم پادگان‌های ثابتی وجود داشت که ریاست آن با فرمانده قلعه « دژبان » بود.
البته این پادگان‌ها غیر از قسمت‌های سوار و پیاده یی بود که در موقع جنگ از ولایت‌ها احضار می شدند و این قسمت‌ها اغلب تعلیم‌های نظامی مرتبی نداشته و لباس‌ها و سلاح‌های گوناگون و زبان‌ها و عادت‌های مختلف و به فرماندهی رؤسای محلی خودشان داخل ارتش شاه می شدند. به گفته هردوت، تاریخ‌نگار یونانی، این قبیل افراد گاهی فاقد زره و کلاه خود و جوشن بودند و سپرهایشان از ترکه‌ی بافته شده بود و نیزه‌هایشان کوتاه بود.
گزنفون در فصل چهارم کتاب خود موسوم به « اکونومیکز » در این باب این طور می‌نویسد: شاه پارس اهمیت فوق العاده‌ایی به سپاه می‌دهد. بدین معنی که به والیان هر ایالت یا مردمی که خراج می‌دهند امر کرده است که عده‌ایی سوار و تیرانداز وفلاخن دار نگاه دارند و به آنان به خصوص گوشزد کرده که تهیه‌ی این قوا برای حفظ امنیت و دفاع در مقابل دشمن متجاوز تا چه اندازه لازم و ضروری است.
وی ادامه می‌دهد: شاه سوای قوای مزبور، پادگان‌هایی در قلعه‌ها دارد و این قوای مختلف و سپاهیان اجیر را که باید به طور کامل مسلح باشند. شاه همه ساله سان می‌بیند. در موقع سان غیر از پادگان قلعه‌ها که همیشه باید سر پست خود حاضر باشند قسمتهایی هم در میدانی که برای سان معین شده جمع می شوند، واحدهایی که نزدیک مقر شاه هستند از برابر فرستادگان مخصوص شاه می گذرند. در قسمت‌هایی که از حیث اسلحه و وسایل وبه خصوص اسب‌ها مرتب باشند به سر کردگانشان درجه و امتیاز می دهند و برعکس به سرکردگانی که قسمت آنان نامرتب و بد باشد، کیفری سخت مقرر می شود و بیش‌تر این اشخاص را از کار برکنار می‌کنند و کسان دیگری را به جای آنان می گمارند.
بر اساس روایت هردوت و سایر مورخان، این گروه‌های مختلف لشکری هر کدام پرچمی مخصوص به خود داشته‌اند ولی چگونگی این پرچم‌ها را شرح نداده‌اند و بیشتردرباره‌ی پرچم فرماندهی سخن رانده‌اند که چنان که ذکر شد به شکل عقاب طلایی با بال‌های افراشته بر بالای چوب بلندی نصب می کردند یا روی گردونه شاهی می افراشتند

۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰ ۲۳ تیر ۹۷ ، ۰۲:۳۱