بابک خرمدین
بابک خرمدین (تولد ۷۹۵ (میلادی) درگذشت ۳ صفر ۲۲۳ (قمری) ۴ ژانویه ۸۳۸ (میلادی) رهبر اصلی شورشیان ایرانی خرمدین است که بعد از مرگ ابومسلم بر علیه خلافت عباسی شوریدندخرمدینان مرگ ابومسلم را انکار کردند و معتقد بودند که ابومسلم بازخواهد گشت تا عدالت را در جهان برقرار نماید. بابک شورش خود را در آذربایجان آغاز کرد و 20 سال با نیروهای خلیفه جنگید تا اینکه شورش او در سال 837 میلادی سرکوب شد.یوسفی و نفیسی خرمدین را ترکیبی از زرتشت و مزدک می دانستند در حالی که باسورث خرمدین را معادل مزدک گرائی نوین می داند
در آن زمان خرمدینان در آذربایجان، طبرستان، خراسان، بلخ، خراسان، کاشان، قم، ری، کرج، همدان، لرستان، خوزستان و بصره و ارمنستان پراکنده شدند
وی رهبری جنبش سرخجامگان را برعهده داشت. از جنبشهای دیگر ایرانیان میتوان به مازیار از مازندران، ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث از سیستان اشاره کرد.
منابع برای تاریخ نگاری زندگی بابک
اولین گزارش زندگانی بابک توسط واقدبن عمروالتّمیمی، در «اخبار بابک» نوشته شدهبود که اکنون در دست نیست.این نوشتار توسط ابن ندیم در کتاب الفهرست هم نقل شدهاست و احتمالاً توسط مقدسی مورد استفاده قرار گرفتهاست. بقیهٔ منابع کمتر در این باره توضیح دادهاند و بینشان اختلاف وجود دارد.
جدای از فرقه نویسان، متونی که بیش از همه جنبش خرمدینی را یاد می کند آثار ابن ندیم، طبری - به ویژه در مورد قیام بابک - و خواجه نظام الملک است . و اخباری که نظام الملک و طبری مخصوصاً در مورد دستگیری و اعدام بابک روایت می کنند، اختلاف کمی دارند.
تحریف هویت بابک
عباس زریاب روایتهایی را که در تاریخ الرسل و الملوک طبری و الفهرست ابن ندیم آمده و بابک را زنازاده معرفی میکند، ساخته و پرداختهٔ دشمنان بابک میداند. او همچنین عدهٔ کسانی را که به دست بابک کشته شدهاند و زنانی را که اسیر شدهبودند، مبالغهآمیز و جعل دشمنان بابک میداند.
یوسفی در بیشتر منابع جز نوشته دینوری، آثار طعنه و دشمنی را درباره بابک می بیند و می گوید که اطلاعات ما درباره بابک و شورش او اکثراً از مخالفانش به ما می رسد
شجاع الدین شفا در بارهٔ عقاید فرقهٔ بابکیه و خرمدینان معتقد است که هر چه به ما رسیده است، از تاریخنویسان مسلمان است که در انتساب انواع جرایم و اتهامات به او با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند. شفا معتقد است که کتابها و نوشتههای بابکیان پس از تصرف دژ باج، همگی توسط اعراب سوزانده شدهاند.
زرینکوب مطالبی را که در منابع موجود دربارهٔ بابک آوردهاند غرضآلود و افسانهآمیز میداند. به همین خاطر وی معتقد است که به سختی میتوان از ورای غبار افسانهها، سیمای واقعی بابک را دید. نهضت بابک ظاهراً در بین عامهٔ مردم طرفدارانی داشت اما مورد علاقهٔ دهقانان و بزرگان نبود چون بابک در صدد احیای عقاید مزدکی بود. ناچار مسلمانان نیز نمیتوانستند آن را تحمل کنند. زرین کوب در ادامه مینویسد: تاریخنویسان مسلمان کوشیدهاند تا خاطرهٔ او را تیره و تباه کنند و از روی تعصب سعی کردهاند سیمای او را زشت و ناپسند جلوه دهند. افسانههایی که در باب او جعل کردهاند به خوبی نشان میدهد که با غرض و نیتهایی سعی داشتهاند نام بابک را آلوده کنند. بدین گونه قسمتهای مهم تاریخ بابک و خرمدینان در ظلمت ابهام فرو رفتهاست.زرینکوب مینویسد: سمعانی نام پدرش را مرداس نوشته است. ظاهراً «مرداس» از دو جز «مرد» و «اس» آمده است و به معنی مردمخوار است؛ که مناسبترین نامی است که دشمنان بابک میتوانستهاند برای پدر او بیابند. پدر ضحاک را نیز بعضی مرداس خواندهاند. نکتهٔ دیگری که زرینکوب در روایت الفهرست اشاره میکند، اصراری است که برای رسوا کردن بابک به کار رفتهاست. (ابن ندیم) مادر او را زنی یک چشم که مدتی با مرد روغن فروش به حرام گرد آمدهبود معرفی کردهاست. به اعتقاد زرینکوب آثار غرض و کینه راویان آشکار است.
نفیسی هم معتقد است که جزئیات زندگی بابک در پس پردهٔ تعصب و خودخواهی و خویشتنبینی مورخان اسلامی پنهان مانده است و آنچه دربارهٔ تاریخ دین خرمی نوشتهاند همه آلوده به غرض و تهمت است
آمورتی می گوید: در مورد خرمدینها نوشتههایی داریم که اگر چه مثل همیشه تصعب آمیز و جانبدارانه است ولی تعدادشان زیاد است.
نام و تبار
نام او (بابک) معرب نام ایرانی پاپک است. برخی از خاورشناسان همچون اشپولر، پطروشفسکی، ساندرز حدس میزنند که نام اصلی وی پاپک باشد در تمامی منابع نام بابک یافت میشود، اما مسعودی نام او را حسن ذکر کردهاست. مورخین ارمنی بابک خرمدین را گاهی «باب»، گاهی «بابن» و گاهی «بابک» ضبط کردهاند
پدر او، روغن فروش دوره گردی به نام «مِردَس» یا «مِرداس» ( بنابر گفتهٔ سمعانی)و یا «عبدالله» (به استناد ابن ندیم) از اهالی تیسفون بود که به آذربایجان مهاجرت کرده بود. مادر او (به استناد فصیح) زنی تک چشم بود که «ماهرو» نام داشت و از اهالی آذربایجان بود.این در حالی است که یوسفی زیبارو (ماهرو) بودن مادر بابک توأم با تک چشم بودنش مضحک میداند
تولد و جوانی
بابک در روستای حسن زاده در حومهٔ اردبیل به دنیا آمد. آورده اند که «روزی مادر بابک بیرون رفت و در پی پسر میگشت. بابک در آن زمان گاوهای مردم را به چراگاهی میبرد. مادر، وی را در زیر درختی یافت که خفته و برهنه بود و از بن هر مویی از سینه و سر وی خون میتراوید. چون بابک از خواب بر آمد دیگر اثری از خون ندید، دانست که دیری برنخواهد آمد که کار پسر بالا گیرد».زرین کوب این روایت را هم تراز افسانه دانیال و بختالنصر دانسته و آنرا جعل دشمنان بابک می داند
واقدبن عمرو گوید بابک زمانی نیز در روستای سرات ستوربانی شبل بن المنقی الازدی میکرد و از شاگردان او تنبور نواختن میآموخت پس از آن به تبریز، شهری از اعمال آذربایجان شد و دو سال خدمت محمدبن رواد ازدی کرد سپس در هیجده سالگی به بلال آباد نزد مادر بازگشت و مقیم شد
جاویدان بن شهرک رئیس جاویدانیّه (از خرّمیان) در مسیر بازگشت از زنجان در دهِ بلال آباد در منزل مادر بابک توقف میکند. به سبب کاردانی بابک جاویدان از بابک خوشش میآید و با اجازهٔ مادرش او را همراه خود میبرد و او را سرپرست اموال و املاک خود میسازد. مدتی پس از آن که بابک در خدمت جاویدان بهسر میبرد، جاویدان بر اثر زخمی از دنیا میرود. همسر جاویدان به سبب علاقهای که به بابک داشت به پیروان جاویدان اعلام میکند که روح جاویدان در بابک حلول یافتهاست و او میبایست جانشین جاویدان باشد. با کمک زن جاویدان، بابک طیّ تشریفاتی جانشین جاویدان و پیشوای خرّمیان میشود و بابک نیز آن زن را به همسری خود درمیآورد. خرّمیان به تناسخ اعتقاد داشتند و به «تغییر اسم و تبدیل جسم» قائل بودند.
پایگاه بابک
شهر کلیبر، منطقه و قلعهای در شمال آذربایجان، به خاطر قیام بابک معروف شد این شهر مرکز اصلی مقاومت خرمدینان و بابک در برابر خلفای عباسی (به ویژه معتصم ) بود. شهر کلیبر که فاصلهٔ کمی با رود ارس دارد.
به خاطر غیرقابل دسترس بودن موقعیت جایگاه بابک، قدرت او بسیار زیاد بود، چنان که(به نقل از یاقوت) بُهتُری-شاعر عرب-در شعرهایش به این موضوع اشاره می کند.بذ تنها قلعه بابک نبود، قلعه های دیگری هم ذکر شده که خرابه های آنها امروزه هم قابل شناسایی است .به استناد فهرست و تنبیه الاشراف مسعودی محدوده قلمرو بابک ارتفاعاتی بود که از شرق به دریای کاسپین و ناحیه شروان و شماخی، از غرب تا ناحیه جلفا و نخجوان و مرند، از شمال تا ساحل رود ارس و دشت مغان و از جنوب تا نزدیک اردبیل و مرند کشیده شده است
قیام خرمدینان
پس از مرگ جاویدان، همسر وی زمینه را برای جانشینی بابک فراهم کرد و با موافقت اعضای فرقه با بابک ازدواج کرد . نخستین اقدام بابک تهاجم وسیع به یک روستای مسلمان نشین بود . این تهاجم که با روشی بسیار بی رحمانه صورت گرفت، با صلح جویی معمول و نرم خویی خرمدینان که خود منابع به آن اعتراف دارند در تضاد بود . تمامی ناحیه بذ در اختیار بابک بود و اعراب به مراغه عقب نشستند.بابک به دلیل های امنیتی روستاها و شهرک های اطراف قلعه خود را ویران کرد .
در زمان خلافت مامون جنبشهای مخالف محلی در غرب ایران شکل گرفت . بابک به سال ۲۰۰ یا ۲۰۱ ه قمری /۸۱۶ م در شهر بذ مابین اران و آذربایجان در آن قسمت از ایران سر بر شورش برداشت. بابک پیام تشویقانهٔ حاتِم بن هرثَمْة بن اَعْیَن والی آذربایجان را برای شورش دریافت کرده بود چرا که مامون پدر حاتم را زندانی و به قتل رسانیده بود .
قیام در زمان خلافت مامون
چون خبر شورش بابک به گوش مأمون رسید، یحیی بن مُعاذبن مسلم از موالی بنی ذُهْل (از شاخههای قبیلة بنی شیبان ) را مأمور ارمنستان و آذربایجان و سرکوب بابک کرد. بنا به گفتهٔ یعقوبی، یحیی بن معاذ با بابک چندین جنگ کرد که در آنها هیچیک از دو طرف به پیروزی دست نیافتند. پس از آن مأمون عیسی بن محمدبن ابی خالد را مأمور جنگ با بابک کرد و او با سپاهیان معروف به «حَرْبیّه » عازم جنگ شد، امّا شکست خورد و ناگزیر به ارمنستان بازگشت. شکست عیسی از بابک به قول طبری در ۲۰۶ بوده است.
چون کار بابک بالا گرفت مأمون زُرَیْق بن علیّ بن صدقة الاْزدی را به جنگ او فرستاد، ولی او نیز کاری از پیش نبرد و مأمون محمدبن حُمَیْد طوسی را مأمور دفع غائله کرد. محمدبن حمید سردار بزرگ و مشهوری بود و شعرای نامدار مانند بُحْتری و ابوتمام طائی او را مدح کردهاند. محمد در آغاز به پیروزیهایی دست یافت، ولی در راهی سخت و باریک به او حمله شد و به قتل رسید. به گفتهٔ طبری این واقعه در روز شنبه ۲۵ ربیع الاول ۲۱۴ و در «هشتاد سر» اتفاق افتاد.
مأمون پس از آن عبدالله بن طاهر را مأمور جبال و آذربایجان و ارمنستان کرد. عبدالله بن طاهر تا دینور رفت و از آنجا به فرماندهانی که با محمد بن حمید بودند دستور داد تا در مواضع خود بمانند. در حالی که عبدالله مشغول جمع آوری لشگر برای سرکوب شورش بابک بود، برادرش طلحه بن طاهر که حاکم خراسان بود درگذشت و مأمون در سال ۲۱۴ ه.ق / ۸۲۹-۸۳۰ میلادی عبدالله بن طاهر را به جای او مأمور خراسان کرد و عبداللّه به خراسان رفت. به گفتهٔ طبری مأمون او را میان جنگ با بابک و رفتن به خراسان مخیر ساخت و او حکومت خراسان را برگزید. آنگاه مأمون علی بن هشام را مأمور آذربایجان و جنگ با بابک کرد. رفتار علیّبن هشام مقبول امرای آذربایجان نیفتاد و مأمون او را احضار کرد و به قتلش فرمان داد. به گفتهٔ طبری، علی بن هشام قصد داشتهاست که نزد بابک برود.
گرفتاریهای مأمون در ۲۱۶ و ۲۱۷ و ۲۱۸ در جنگ با روم شرقی و مرگ او در ۲۱۸ موجب شد که خرّمیان در قسمتهای دیگر ایران یعنی در اصفهان و ری و ماسبذان و مهرجان کذک (لرستان) سر برآوردند و شاید این امر به تشویق و تحریک بابک بودهاست. شورش خرّمیان در این قسمت از ایران در جنگ خونینی که میان ایشان و سردار معتصم به نام اسحاق بن ابراهیم بن مُصْعَب درگرفت به شکست خرّمیان و کشتار عظیم ایشان منجر شد.
قیام در زمان خلافت معتصم
در سال ۲۱۸ ه قمری / ۸۳۳ م بابک بعد از ۴ جنگ، کنترل بیشتر آذربایجان و جبال را به دست گرفت شورش خرّمیان در اصفهان و همدان و لرستان، و قدرت روز افزون بابک در آذربایجان، موجب شد که معتصم، برخلاف مأمون، خطر بابک را بسیار جدّی تلقی کند. به همین دلیل معتصم همهٔ همّ و نیروهای خود را صرف برانداختن بابک کرد. برای این کار یکی از سرداران بزرگ خود به نام خیذربن کاووس معروف به افشین را که از بزرگزادگان فرغانه بود برگزید و سردار بزرگ دیگری به نام ابوسعید محمدبن یوسف طائی ثَغْری را همراه او ساخت. معتصم دستور داد تا افشین باروها و دژهایی راکه بابک میان زنجان و اردبیل خراب کرده بود مرمت کند و در مواضع مناسب لشگرگاههایی برای حفظ راهها و تأمین وصول قوای کمکی و ارسال خوار و بار و تجهیزات از بغداد به اردبیل مستقر سازد.
چون امرای محلّی آذربایجان دریافتند که معتصم با تمام قوا تصمیم به برانداختن بابک گرفته است، از بابک روی برتافتند یا از کمک به او خودداری کردند. محمّدبن البعیث که از امرای محلّی آذربایجان بود و از مرند تا کنار دریاچه ارومیه و تبریز در تصرف او بود ودر ایّام شوکتِ بابک ناچار از او اطاعت می کرد چون از لشکرکشی بی سابقهٔ افشین آگاهی یافت روی از بابک برتافت و عصمت کردی یکی از فرستادگان و «اسپهبذان» بابک را بغدر گرفت و نزد المعتصم فرستاد. المعتصم از عصمت دربارهٔ متصرفات بابک و راهها و گذرگاههای بلاد او و روش جنگی او اطلاعات بسیاری به دست آورد که البته در پیروزیهای افشین مؤثر افتاد.
نبرد با فرمانده افشین
افشین با آمادگی کامل و تجهیزات مفصّل به راه افتاد. ارتباط کامل بغداد را با اردبیل تأمین کرد و در محلی به نام برزند فرود آمد و این شهر را بازسازی کردو پایگاه فرماندهی خود در نبرد بابک قرار داد بابک این شهر را به دلیل موقعیت استراتژیکی که در مسیر جادهٔ اصلی اردبیل تا دشت مغان داشت در نوشتهٔ ابن خردادبه افشین در فاصلهٔ دو فرسنگی برزند به سوی بذ، در سادراسب، یک خندق و با فاصلهٔ دو فرسنگ از آن در زهرکَش خندقی دیگر، و سپس در دو فرسنگی زهرکش، در دوالرود (یا روذالروذ) سومین خندق را حفر کرد تا از شبیخون سپاهیان بابک در امان باشد. از خندق سوم افشین تا قلعه بذ یک فرسنگ بیشتر فاصله نبود. اما طبری فاصلهٔ خندق سوم افشین را تا البذ دو فرسنگ مینویسد که کمابیش با فاصلهٔ دهکدهٔ قلعهٔ برزند کنونی به طور مستقیم به طرف غرب (تا قره سو) مطابقت می کند افشین شبکهٔ جاسوسی و خبرگیری منظمی هم برقرار کرد. سپاهیانش که مرکّب از عرب و ترک و فرغانهای و داوطلبان جهاد بودند به همه گونه تجهیزات رزمی مجهّز بودند.
درجنگی که در ۲۲۰ میان بابک و افشین در محلّی به نام ارشق روی داد بابک شکست خورد و ناچار شد که از متصرّفات خود در اطراف اردبیل و برزند دست بکشد و به صحرای مُغان برود و از آنجا به قلعهٔ بذ، که دژ اصلی او بود، پناه برد.در ۲۲۱ ه.ق در ناحیهٔ هشتادسر، میان یکی از سرداران افشین به نام بُغای بزرگ و یکی از فرمادهان بابک-آذین یا طرخان- جنگی درگرفت که به شکست بغا انجامید امّا در جنگهای بعدی شکست در جانب بابک بود.
نبرد در قلعهٔ بذ
پس از جنگهای سخت که به کندی پیش میرفت، سرانجام سپاه افشین به کوه بَذ رسید. بابک بر سر راه دشمن چاهها و حفرهها کنده بود و پای اسبهای سپاه افشین در آنها فرو میرفت. در اینجا دستهٔ «گِلْغَریّه» به کمک رسیدند و دیوارهای خانههای سر راه را خراب کردند و چاهها را پرکردند. بابک گردونهای پر از سنگ بر بالای کوه آماده کرده بود و چون سپاهیان افشین خواستند از کوه بالا بروند آن گردونه را بر سر ایشان غلتاند، ولی این تدبیر نیز مفید نیفتاد و سرانجام سپاهیان و داوطلبان جهاد به درون قلعهٔ بذ راه یافتند.در نهایت قلعه در ۹ رمضان ۲۲۲ ه.ق/۱۵ آگوست ۸۳۷ م سقوط کرد . اصحابِ بابک سخت دفاع کردند و افشین دستور داد تا خانهها و کاخهای ایشان را آتش زدند. بابک از درِ دیگر قلعه وارد شد و پس از آن مقداری مال و توشه با خود برداشت و بیرون رفت و از رود ارس گذشت و خود را در پناه تپهها و بیشهها به ارمنستان رساند. افشین دستور داده بود که سر راهها و گردنهها و راههای خروج از بیشهها را بگیرند. در این میان اماننامهای از معتصم رسید و افشین از یاران بابک که اسیر شده بودند خواست تا اماننامه را نزد بابک ببرند، اما کسی از ترس بابک جرأت این کار را نداشت. سرانجام دو تن از جان گذشته حاضر شدند که اماننامه را به بابک نشان دهند به شرط آن که افشین در صورت کشتهشدن ایشان حافظ عیال و اولادشان بشود. پسر بابک نیز نامهای به همراه ایشان برای پدرش فرستاد. اما بابک بی آنکه نامه را بخواند به آورندهٔ آن دشنام داد و او را کشت و نامه را بی آنکه مُهْر از آن بردارد به گردن مقتول آویخت و آنگاه رو به دیگری کرد و دشنامهای سختی به پسرش داد و او را بندهٔ پستِ بی مقدار خواند و از پدری او اظهار بیرازی کرد.
گفته می شود وقتی بابک مورد حمله ارتش افشین قرار گرفت، نامه ای به امپراطور بیزانس نوشت و از او تقاضا کرد تا به آذربایجان لشکرکشی کند اما بعد از دستگیری و اعدام بابک تئوفیل با خرمدین های پناهنده (به بیزانس) به قلمرو عباسیان حمله کرد. صحت نامه نویسی بابک به تئوفیل از نظر یوسفی مبهم است
فرار به ارمنستان
بابک، با یکی دو تن از همراهانِ خود، خسته و گرسنه به ارمنستان رسید. در آنجا، به تفصیلی که در طبری آمده است، سَهْل بن سُنْباطِ ارمنی، از مالکان و امرای آن سامان، او رابه بهانهٔ پذیرایی به قصر خود دعوت کرد و بعد او را گرفت و تسلیم افشین کرد. افشین در برابر این خدمت صد هزار درهم به پسر او و یک میلیون درهم برای خود او از معتصم گرفت و کمربندی گوهرنشان و تاجی که علامت «بطریقان» بود به او داد و سهل بدین ترتیب به مقام بطریقی ارتقا یافت. برادر بابک به نام عبداللّه نیز که هنگام فرار بابک همراه او بود به یکی از بزرگان ارمنی به نام عیسی بن یوسف خواهرزادهٔ اصطفانوس (استپان) پادشاه بَیْلَقان پناه برد و او هم عبداللّه را گرفت و تسلیم افشین کرد.
دستگیری و اعدام
دوتن از سرداران افشین به نامهای یوزباره و دیوداد روز دهم شوّال ۲۲۲ بابک را به برزند نزد افشین بردند و افشین اورا به سامرّا برد. در شب پنجشنبه سوم صفر ۲۲۳ وارد این شهر شدند. در آنجا به دستور معتصم لباسی از دیبا و کلاهی از سمور بر بابک پوشاندند و سوار فیلش کردند و از مَطیره تا باب العامه برای تماشای عامه گرداندند
او در هفتم ژانویه سال ۸۳۸ م برابر با ۶ صفر ۲۲۳ ه.ق (۱۷ دی ۲۱۶ هجری خورشیدی)، بهدستور معتصم بالله کشتهشد. ابتدا دست و پای وی را به تدریج قطع کردند. سپس جنازهٔ مثله شدهاش را در شهر سامرا بر سر دار کشیدند. بر طبق بعضی منابع سر او را بعداً برای نمایش در شهرهای دیگر و خراسان گرداندند. (محّلِ داری که بابک را به آن آویخته بودند تا مدتی در سامرّا معروف بود). برادرش عبداللّه را نیز در بغداد نخست به همان شکل فجیع کشتند و تنش را درقسمت شرقی میان دوجِسْر به دار آویختند. بعدها مازیار، شاهزادهٔ طبری، دیگر قیام کنندهٔ ضد عباسی به دستور خلیفه عباسی در همان جا به دار آویخته شد. بعضی منابع مانند خواجه نظام الملک طوسی در کتاب سیاستنامه نقل میکنند که در هنگامی که دست اول بابک را میبریدند. بابک صورتش را با دست دیگرش به خون آلوده میکرد. وقتی معتصم علت آن را پرسید، بابک پاسخ داد که چون خونریزی باعث رنگ پریدگی صورت میشود من صورتم را خونین میکنم که کسی گمان نکند که بابک ترسی به دل راه دادهاست.
خواجه نظام الملک در سیاست نامه گوید: «روزی معتصم بمجلس شراب برخاست و در حجره ای شد، زمانی بود، بیرون آمد و شرابی بخورد، باز برخاست و در حجره ای دیگر شد و باز بیرون آمد و شرابی بخورد و سه بار در سه حجره شد و در گرمابه شد و غسل بکرد و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بکرد و بمجلس بازآمد و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود؟ گفت : نه . گفت : این نماز شکر نعمتی از نعمت هائی است که خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این سه ساعت پرده بکارت از سه دختر برداشتم که هر سه دختر سه دشمن من بودند: یکی دختر ملک روم و یکی دختر بابک و یکی دختر مازیار گبر»
یاقوت در معجم الادبا از حمدون بن اسماعیل روایت کرد:«در مجلس معتصم سه کنیزک بودند، مرا پرسید که : ایشان را می شناسی ؟ گفتم : نه . گفت : یکی از آن ها دختر بابک خرمی و دیگری دختر مازیار و سومی دختر بطریق عموریه است»
سرانجام خرمدین ها
نظام الملک شکست بابک، مازیار و امپراتوری بیزانس را 3 پیروزی بزرگ برای اسلام در زمان معتصم به حساب آورده است دستگیری و اعدام بابک پایان کار جنبش خرمدینان نبود. جنبشی که ادامه یافت تا مدارکی دال بر حیاتش در قرن ۳ ه.ق / ۹ م بدهد. داوطلبین شورشی که خود را بابکیه میخواندند، تا قرن ۵ ه.ق / ۱۱ م در شهر بذ منتظر مهدی ماندند و مناسک خاصی را انجام میدادند
ابن حوقل و اصطخری اظهار می کنند که خرمدینان در مساجد قرآن می خواندند، ولی بغدادی می گوید این حیله آنهاست تا وانمود کنند که مسلمانانند تا بی ایمانی شان را بپوشانند
با شکست بابک و دستگیری او بسیاری از خرمدینان به امپراتوری بیزانس پناهنده شدند و پیروان او بعدها در سایر مذاهب اسلامی حل گردیدند و میتوان گفت که قیام خرمدینان عملاً آخرین جنبش بزرگ و سازمان یافتهٔ احیای دینی ایران پیش از اسلام بود.
تحلیل وضعیت اجتماعی ایرانیان
آمورتی می گوید با وجود ابهامی که درباره خرمدینان هست، اما نسبت به سایر قیام ها (به آفرید، راوندیان، سندباد مجوس، مقنع، اسحاق ترک، استاذسیس) اطلاعات بیشتری درباره عنصرهای اجتماعی و اهداف خود به ما می دهد
شخصیت بابک
جسارت، زیرکی و استعداد بابک در فرماندهی نظامی در مبارزه طولانی و اعتمادی که پیروانش به او داشتند، بی تردید استثنائی است . طبری می گوید هیچ یک از خرمدین ها جرئت این را نداشتند که امان نامه خلیفه را به فرمان افشین به بابک برسانند . وقتی فرستاده افشین به بابک رسید، بابک عصبانی گفت که این پیغام را به پسرم برسان : «ممکن است زنده بمانم یا نه . من به عنوان فرمانده شناخته شده ام . هر جا که من باشم یا از من یاد شود، من (آنجا) پادشاهم».این کلمات بلندپروازی و اراده وسیع بابک را نشان می دهد . بابک در گفتگو با سهل بن سنباط (به روایت طبری) گفت :«این خوب نیست که من و برادرم در یک جا باشیم، اگر یکی از ما را بگیرند، دیگری می توان زنده بماند.من نمی دانم چه اتفاقی رخ خواهد داد.ما هیچ جانشینی برای رهبری این جنبش نداریم» . در حقیقت، بابک هنگام پناه بردن به سهل بن سنباط برادر خود را به جای دیگری فرستاد، به امید آنکه جنبش ادامه پیدا کند . همچنین به روایت طبری هنگامی که افشین خواست آذربایجان را (به سمت سامرا) ترک کند از بابک پرسید که آیا خواسته ای دارد یا نه .بابک جواب داد که می خواهد شهرش را ببیند . افشین در شب مهتابی بابک را با چند نگهبان به بذ فرستاد و اجازه داد که به دور شهر بگردد . این نشانه عشق بزرگش به وطنش است
خشونت خرمدینان
تحت حکومت بابک، خرمیان که تا پیش از زمان بابک کشاورزانی صلحجو بودند و از کشتن و آزار رساندن به دیگران خودداری می کردند، به سربازان جنگی تبدیل شدند که مشتاق جنگیدن و کشتن، تخریب آبادیها و حمله به کاروانها بودند. گزارشها حاکی از آن است که بابک مردان جنگی خود را به کشتن مردم و تخریب آبادیها و بستن راهها امر می کرد. به گزارش ابن ندیم خرّمیان اهل قتل و جنگ و غصب اموال نبوده اند. مقدسی می نویسد که خرمدین ها از ریختن خون پرهیز داشتند مگر به هنگامی که عَلَم خلاف برافرازند.همین برخورد های خونین سبب تحریک مسلمانان شهرهای برای جنگ با خرمیان که آن را جهاد می دانستند شد . چنانکه در منابع آمده است، در سپاه افشین عده زیادی از داوطلبان جهاد بوده اند.
ماهیت خرمدینان آذربایجان
زریاب 3 دلیل برای شورش خرمدینان می داند:
علت سیاسی : به استناد مقدسی، خرّمدینان پس از کشته شدن ابومسلم به دست منصور خلیفة عبّاسی سخت به خشم آمده بودند و این امر ظاهراً برای آن بود که ابو مسلم را همچون کسی می دیدند که در برابر عرب قیام کرده بود و به همین دلیل پس از قتل او در پی تحقّق آرزوهایش بودند و می خواستند ملک و سلطنت را به ایرانیان بازگردانند
علت روانی : خرمدینان را ظاهراً مسلمانان- چه عرب چه عجم- تحقیر می کردند. هنگامی که جاویدان پسر شهرک هنگامی به ده بلال آباد پناه آورده بود و از گِزیر (مأمور پذیرایی از تازه واردان به ده ) تقاضای منزل می کند، گِریز، برای توهین، او را در منزل مادر بابک جای می دهد. این رفتار نشان می دهد که مردم ده و رئیس آن مسلمان بوده اند و نمی خواسته اند که از یک نفر خرمی در جای آبرومندانه ای پذیرایی کنند. مقدسی می نویسد که اصحاب بابک در فقر و ذلّت به سر می بردند. زن جاویدان به بابک گفته بود که از قول جاویدان به خرّمیان خواهد گفت که بابک «جباران » را خواهد کشت و دین مزدکی را احیا خواهد کرد و آنها را که خوار و پست بوده اند عزیز و والا خواهد کرد
علت اقتصادی : به استناد مقدسی اصحاب بابک و خرّمدینان در تنگدستی می زیستند. این تنگدستی به طور کلّی ناشی از زورگویی عمّال دولتی و جنگهای امرای محلی با یکدیگر بوده است .
جایگاه زن در بین خرمدینان
ابن اثیر خرمدینان را اینگونه توصیف می کند : «آنها از فروع مجوس هستند و مردانشان مادر و خواهر و دختر خود را نکاح کنند و به همین جهت آنها را خرمی خوانند» زرینکوب به این دلیل که خرمدینان که از پیروان مزدک بودند آنها را به اشتراک در دارائی و زن نسبت داده است برخی از تاریخ نویسان گفته اند که ریشه اصطلاح خرمدین از آنجاست که همه لذت ها را مباح می دانستند و از اینرو آنها را «اباحیه» می شمردند، اما نفیسی این اتهام را رد می کند و آنرا انتساب مخالفان می داند آمورتی می گوید برای بدگویی از این جنبش آنرا فاقد قید های شرعی یا اخلاقی معرفی کردندمادلونگ به استناد مطهر معتقد است خرمدین ها به آزادی رابطه جنسی عقیده داشتند اما به شرطی که زنان با آنان راضی باشند و همچنین به لذت بردن از همه خوشی ها تا زمانی که به کسی آسیب نرسد را نیز تائید می کند، اما انتساب ابتذال افراطی را که درباره رابطه جنسی شان در برخی منابع آمده است را باورنکری وصف می کند.
افشین، بابک و مازیار
ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان از زبان مازیار آورده است: «من و افشین خیدر بن کاووس و بابک هر سه از دیرباز عهد و بیعت گرفتیم که دولت از عرب بستانیم و به کسرویان بدهیم».کاوه فرخ معتقد است هدف نهایی بابک اتحاد مجدد ایران و رهایی ایران از قید خلفای عباسی بود . او زمانی شکست خورد که متحد پیشین او افشین به او خیانت کرد.. علت خیانت افشین به بابک از نگاه نفیسی، این بود که معتصم پنداشت افشین از پس بابک بر نمی آید و می خواست سرکوب بابک را به طاهریان بسپارد، افشین که با طاهریان در بدست آوردن مقام در دربار خلیفه رقابت می کرد، ترجیح داد خود به جای طاهریان بابک را دستگیر کند. مازیار هنگامی که در دادگاه افشین، با افشین رو در رو شده بود، مدعی شد که افشین به او پیغام فرستاده بود که بابک خود را از روی حماقت به کشتن داد و من هرچه کوشیدم تا مرگ را از او بازگردانم ممکن نشد .زریاب احتمال می دهد سخن افشین، اشاره به امان نامه ای بوده است که هنگام حمله به قلعه بذ برای بابک فرستاده بود
ازگزارشهای طبری برمی آید که خود معتصم نیز دستورهای جنگی صادر می کرد و درباره اداره امور جنگ به افشین پیامهایی می فرستاد، تا آنجا که بسیاری از داوطلبان این کندی را از خود افشین دانستند و او را به اهمال و تعلّل در نبرد با بابک متهم ساختند باسورث نوشته است که داوطلبان جهاد در آخرین یورش از لشگر جدا شده و به سمت قلعه بذ سرازیر شدند . این حمله ناموفق ماند تا اینکه فرغانهایها قلعه را گشودند سقوط کرد. باسورث هم به استناد طبری می گوید که بی دلیل آنها معطل شده بودند